- مجرد
- آهنجیده
معنی مجرد - جستجوی لغت در جدول جو
- مجرد
- برهنه، عریان، تنها، مرد بی زن، بی زوجه، یکه و تنها، مقابل مادی و جسمانی
- مجرد ((مُ جَ رَّ))
- تنها، بی همسر، دارای جنبه نظری
- مجرد
- بدون همسر، تنها، در فلسفه آنچه منزه از ماده باشد مانند عقول و ارواح، برهنه، عریان، خالی
- مجرد
- Abstracted
- مجرد
- abstrato
- مجرد
- abstrahiert
- مجرد
- abstrakcyjny
- مجرد
- отвлечённый
- مجرد
- абстрактний
- مجرد
- abstract
- مجرد
- abstraído
- مجرد
- abstrait
- مجرد
- astratto
- مجرد
- अमूर्त
- مجرد
- বিমূর্ত
- مجرد
- abstrak
- مجرد
- מופשט
- مجرد
- ya kufikirika
- مجرد
- นามธรรม
- مجرد
- مجرّدٌ
- مجرد
- خلاصہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی نیامده: بریده نما: گونه ای آگور کاری در ساختمان، بی زنی، جهانرهایی
مجرده در فارسی مونث مجرد بنگرید به مجرد مونث مجرد جمع مجردات
فرداً و منفرداً و تنها
در حال، بلافاصله، درهمان آن
گوینده
بزه کار، بزهکار، تبهکار
کار آزموده