جدول جو
جدول جو

معنی مجذور - جستجوی لغت در جدول جو

مجذور
حاصل یک بار ضرب کردن یک عدد در خودش مثلاً ۲۲ یا مجذور ۲ برابر است با ۴
فرهنگ فارسی عمید
مجذور
(مَ)
حاصل ضرب جذر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حاصل ضرب عددی در خودش. (از اقرب الموارد). در اصطلاح حساب، مضروبی که به ضرب حاصل آید، مثلاً دو را در دو ضرب کردند چهار حاصل شد این چهار را مجذور میگویند و مال هم می گویند. (غیاث) (آنندراج). عددی که از ضرب کردن عددی در نفس خود حاصل شود مانند 16 که مجذور 4 است و 81 که مجذور 9 است:
روز اقبال من نه منصوف است
عدد بخت من نه مجذور است.
مسعودسعد (دیوان ص 45)
لغت نامه دهخدا
مجذور
حاصل ضرب جذر، حاصل ضرب عددی در خودش، مضروبی که بضرب حاصل آید مثلاً دو را در دو ضرب کردند چهار حاصل شد این چهار را مجذور میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
مجذور
((مَ))
بن، ریشه، اصل، در ریاضی عددی که در نفس خود ضرب شود، اصم عددی که وقتی جذر آن را بگیریم، جذر
تصویری از مجذور
تصویر مجذور
فرهنگ فارسی معین
مجذور
جذردار، توان دوهرعدد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
(دخترانه)
شیفته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجذوم
تصویر مجذوم
کسی که مبتلا به بیماری جذام باشد، لوش، جذامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاور
تصویر مجاور
همسایه، کسی که در محلی نزدیک مسکن کس دیگر اقامت اختیار کند و در آنجا به سر ببرد، آنکه یا آنچه در کنار چیز دیگر قرار دارد
کسی که برای به دست آوردن ثواب در یک مکان مقدس اقامت دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محذور
تصویر محذور
گرفتاری، مشکل، آنچه از آن می ترسند و حذر می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرور
تصویر مجرور
در نحو عربی، کلمه ای که آخر آن حرکت کسره داشته باشد، کلمه ای که پس از حرف جرّ بیاید و یا مضاف الیه واقع شود، کشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
کسی که از خود اختیار ندارد، آنکه به زور به کاری واداشته شده، ناگزیر، ناچار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجذوم
تصویر مجذوم
لوری دار خوره ای آنکه مبتلی بمرض جذام است جمع مجذومین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منذور
تصویر منذور
دربای (واجب گشته)، پیمان شده نذر شده عهد و پیمان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معذور
تصویر معذور
ملامت ناشده و دارای عذر و بهانه
فرهنگ لغت هوشیار
ترسناک، در یاد داشت های استاد محمد قزوینی آمده است که این واژه برابر است با (مانع) یا بازدارنده در پارسی استاد افزوده اند: (بعضی از نادانان غیر مانوس بکتب عربی گمان کرده اند که محذور را باید محظور نوشت محظور بکلی مورد استعمال دیگری دارد)، در (غیاث اللغات) محذور تنها برابر است با: آنچه از آن ترسیده شود که آن را از (منتخب اللغات) بر گرفته در فرهنگ عربی - فارسی لاروس نیز به همین گونه آمده و گواه از نپی (قران مجید) است، ان عذاب ربک کان محذورا واژه (محظور) در (منتخب اللغات) و در (غیاث اللغات) آمده است: (محظور حرام کرده شده و منع کرده شده) در (فرهنگ آنندراج) نیز (محظور) برابر است با (حرام) چنان که در (متنهی الارب) آمده در فرهنگ عربی به فارسی لاروس واژه (محظور) برابر است با (ممنوع) و (حرام) آنچه از آن پرهیز کنند دور شده پرهیز شده، مانع. توضیح رای محذور فی ذلک مع قصد المبالغه. مقصود استعمال این کلمه است در امثال این موارد که تقریبا درست بمعنی مانع است و با ذال است نه با ظاء یعنی محظور چنانکه بعضی از نادانان غیر مانوس بکتب عربی گمان کرده اند و در امثال این موارد محظور همیشه می نویسند و حال آنکه محظور بکلی مورد استعمال دیگری دارد، مشقت رنجها جمع محذورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجدور
تصویر مجدور
سزاوار و لایق
فرهنگ لغت هوشیار
ربوده کشیده شده، خدا گزید در هست شناسی و سوفیگری جذب شده ربوده، کسی است که او را خدای متعال برای خود برگزیده و پاک گردانیده باشد و او بدون رنج و جهد و کوشش بتمام مقامات و مراتب عالیه برسد چون یکی را از آدمیان جذبه حق در رسد و آن کس در دوستی خدای بمرتبه عشق رسد بیشتر آن باشد که از آن (حال) باز نیاید و در همان مرتبه عشق زندگانی کند و در همان مرتبه ازین عالم برود. این چنین کس را مجذوب گویند. یا سالک مجذوب مجذوب سالک. بعض کسان باشند که از حال مذکور باز آیند و از خود با خبر شوند اگر سلوک کنند و سلوک را تمام کنند این چنین کسان را مجذوب سالک گویند و اگر اول سلوک کنند و سلوک را تمام کنند آنگاه جذبه حق بایشان رسد این چنین کسان را سالک مجذوب گویند. یا مجذوب مطلق. کسی است که بعد از فنا بالکل مسلول العقل شود و در آن سکر و بیخودی بماند درین صورت قلم تکلیف ازو برداشته شود. این گروه مجانین حق اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذوذ
تصویر مجذوذ
بریده شده و قطع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرور
تصویر مجرور
کشیده شده، جر یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجهور
تصویر مجهور
همه دان آشکار پیدا آشکار علنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاور
تصویر مجاور
همسایگی کننده، همجوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
مضطر، ناگزیر، بی اختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجزور
تصویر مجزور
کشته شده، شتر یا گوسپند کشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
((مَ))
جذب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محذور
تصویر محذور
((مَ))
پرهیز شده، آنچه که از آن دوری کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاور
تصویر مجاور
((مُ وِ))
همسایه، همجوار، در کنار دیگری، کسی که به قصد ثواب در کنار یک بنای مقدس اقامت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
((مَ))
ناگزیر، به زور بر کاری واداشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدور
تصویر مجدور
((مَ))
آبله دار، آبله رو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرور
تصویر مجرور
((مَ))
پوست کنده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجذوم
تصویر مجذوم
((مَ))
آنکه مبتلی به مرض جذام است، جمع مجذومین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرور
تصویر مجرور
کشیده شده، کسره داده شده، هر یک از سازهای آرشه ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجهور
تصویر مجهور
((مَ))
پیدا، آشکار، علنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معذور
تصویر معذور
((مَ))
عذرآورنده، بهانه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
شیفته، شیدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
ناچار، وادار
فرهنگ واژه فارسی سره