- مجدور
- سزاوار و لایق
معنی مجدور - جستجوی لغت در جدول جو
- مجدور ((مَ))
- آبله دار، آبله رو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناچار، وادار
کسی که مبتلا به درد سینه باشد
غمناک، اندوهگین، بدبخت، درمانده، خسیس
همسایه، کسی که در محلی نزدیک مسکن کس دیگر اقامت اختیار کند و در آنجا به سر ببرد، آنکه یا آنچه در کنار چیز دیگر قرار دارد
کسی که برای به دست آوردن ثواب در یک مکان مقدس اقامت دارد
کسی که برای به دست آوردن ثواب در یک مکان مقدس اقامت دارد
در نحو عربی، کلمه ای که آخر آن حرکت کسره داشته باشد، کلمه ای که پس از حرف جرّ بیاید و یا مضاف الیه واقع شود، کشیده شده
کسی که از خود اختیار ندارد، آنکه به زور به کاری واداشته شده، ناگزیر، ناچار
انجام شدنی، امکان پذیر، ممکن، امر حتمی، مقدر، قدرت داده شده، توانا شده بر چیزی
مضطر، ناگزیر، بی اختیار
همسایگی کننده، همجوار
همه دان آشکار پیدا آشکار علنی
کشته شده، شتر یا گوسپند کشته شده
کشیده شده، جر یافته
حاصل ضرب جذر، حاصل ضرب عددی در خودش، مضروبی که بضرب حاصل آید مثلاً دو را در دو ضرب کردند چهار حاصل شد این چهار را مجذور میگویند
جدول کشیده، جذب شده
بینی بریده بی دماغ بینی بریده، جدع اسقاط هر دو سبب مفعولات است و ساکن گردانیدن تاء لات بماند پس فاع بسکون عین بجای آن بنهند و فاع چون از مفعولات خیزد آنرا مجدوع خوانند
صاحب بخت و روزی بختیار کامروا: ... و بدین مملکت مجدود و نیکبخت ساخت و توفیق داد. بختیار فراخروزی، نام سنائی غزنوی
نا رویا خشک
کارگر روزانه، اجیر، مزدبر
دردمند سینه آنکه گرفتار سینه درد است
تقدیر شده و مقدر، امر حتمی
بدبخت درمانده، اندوهناک غمگین
آنکه حق و خون او رایگان و باطل شده است
کشیده شده، کسره داده شده، هر یک از سازهای آرشه ای
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
بن، ریشه، اصل، در ریاضی عددی که در نفس خود ضرب شود، اصم عددی که وقتی جذر آن را بگیریم، جذر