- مجدود (پسرانه)
- نیکبخت، نام شاعر معروف قرن ششم، سنائی غزنوی
معنی مجدود - جستجوی لغت در جدول جو
- مجدود
- صاحب بخت و روزی بختیار کامروا: ... و بدین مملکت مجدود و نیکبخت ساخت و توفیق داد. بختیار فراخروزی، نام سنائی غزنوی
- مجدود ((مَ))
- بختیار، کامروا
- مجدود
- بختیار، کامروا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندک، کران مند، کرانه پذیر
افتاده
رد شده، غیرقابل قبول
کوشش، تلاش، جد و جهد
چیزی که حدونهایت داشته باشد، آنچه برای آن حدومرز تعیین شده باشد، کوچک، مختصر، ویژگی کسی که آزادی ندارد، در علوم ادبی ویژگی قصیده ای که نسیب ندارد
دارای علامت مد، کشیده و دراز
سد شده، بسته شده، استوار شده، بازداشته شده
شمرده، شمار شده، شمرده شده، کنایه از کم، اندک
کوشش، جهد، غایت کوشش
جدول کشیده، جذب شده
بینی بریده بی دماغ بینی بریده، جدع اسقاط هر دو سبب مفعولات است و ساکن گردانیدن تاء لات بماند پس فاع بسکون عین بجای آن بنهند و فاع چون از مفعولات خیزد آنرا مجدوع خوانند
سزاوار و لایق
نا رویا خشک
اندازه کرده، متناهی، حد گذارده شده، آنچه برای آن حد و مرز تعیین شده باشد، محروم
رد شده، برگردانده، بازگشت
توان بخشیده
سد شده و بند شده و بسته شده
شمار کرده شده، بحساب آمده و حساب شده
نیکو بالا، مبتلا به درد شکم
دراز شده کشیده شده کشیده شده. یا ظل ممدود. سایه دراز: (بعضی گفتند که ظل ممدود است در بهشت.) (کشف الاسرار 545: 2)
دوست داشته
تهدید شده
Closeminded, Finite, Limited, Limitedly, Restrained, Sparing, Inhibited