پسر مسعود غزنوی است که پس از مرگ پدر برای تصاحب تاج و تخت با برادر خود مودود به مبارزه برخاست اما قبل از اینکه لشکر دو برادر به هم برسند وی را به لاهور در چادر خویش مرده یافتند. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 394 شود
پسر مسعود غزنوی است که پس از مرگ پدر برای تصاحب تاج و تخت با برادر خود مودود به مبارزه برخاست اما قبل از اینکه لشکر دو برادر به هم برسند وی را به لاهور در چادر خویش مرده یافتند. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 394 شود
بخت مند. (منتهی الارب). صاحب بخت و روزی. (آنندراج) (غیاث) (از اقرب الموارد). بخت مند و آن که صاحب حظ عظیمی باشد. (ناظم الاطباء). عظیم الحظ. بزرگ بهره. بهره مند. بهره ور. بخت ور. بختیار. نیک بخت. مسعود. محظوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حق سبحانه و تعالی این نعمت او را گوارنده گردانید و بدین مملکت مجدود و نیکبخت ساخت. (تاریخ قم ص 8) ، بریده. جدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جامۀ بریده. (از منتهی الارب). بریده جامه. (ناظم الاطباء) ، کسی که دارای جد مشهور نامدار باشد. (ناظم الاطباء). صاحب اجداد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بخت مند. (منتهی الارب). صاحب بخت و روزی. (آنندراج) (غیاث) (از اقرب الموارد). بخت مند و آن که صاحب حظ عظیمی باشد. (ناظم الاطباء). عظیم الحظ. بزرگ بهره. بهره مند. بهره ور. بخت ور. بختیار. نیک بخت. مسعود. محظوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حق سبحانه و تعالی این نعمت او را گوارنده گردانید و بدین مملکت مجدود و نیکبخت ساخت. (تاریخ قم ص 8) ، بریده. جدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جامۀ بریده. (از منتهی الارب). بریده جامه. (ناظم الاطباء) ، کسی که دارای جد مشهور نامدار باشد. (ناظم الاطباء). صاحب اجداد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بینی بریده بی دماغ بینی بریده، جدع اسقاط هر دو سبب مفعولات است و ساکن گردانیدن تاء لات بماند پس فاع بسکون عین بجای آن بنهند و فاع چون از مفعولات خیزد آنرا مجدوع خوانند
بینی بریده بی دماغ بینی بریده، جدع اسقاط هر دو سبب مفعولات است و ساکن گردانیدن تاء لات بماند پس فاع بسکون عین بجای آن بنهند و فاع چون از مفعولات خیزد آنرا مجدوع خوانند