جدول جو
جدول جو

معنی مجتوز - جستجوی لغت در جدول جو

مجتوز
(مُ تَ وِ)
گذرنده از جای و رونده و برندۀ مسافت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجوز
تصویر مجوز
پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، لهی، پروانچه، جواز
اجازه دهنده، تجویز کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجتاز
تصویر مجتاز
کسی که از جایی بگذرد، گذرنده، راهگذر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ جَوْ وِ)
آسان فرا گیرنده کاری را. (آنندراج). کسی که کاری را به سهل انگاری می کند. (ناظم الاطباء) ، آن که در نماز گزاردن تغافل و تکاهل می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، آن که سخن به مجاز می گوید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، اغماض کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجوز شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رجل مجلوزالرأی، مرد استواررأی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استوار و گویند: فلان مجلوزالعمل. (از اقرب الموارد) ، رجل مجلوزاللحم، مرد استوارگوشت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ وِ)
گذرنده از جایی. (آنندراج) (ازاقرب الموارد). گذرنده از جایی و پس افکننده آن را به رفتن از وی. (از منتهی الارب) ، تجاوز کننده و درگذرنده از حد. (ناظم الاطباء).
- مجاوزالحد، بی اعتدال و از حد بیرون. (ناظم الاطباء).
، عفوکننده گناه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، متعدی را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بریده، فریز کرده شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سترده و تراشیده شده
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
مکروه دارنده. (آنندراج). نفرت دارنده و ناپسند دارنده جایی را اگر چه بروی خوش گذرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
همسایگی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). همسایه و متصل و پیوسته. (ناظم الاطباء). و رجوع به اجتوار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
درونده و برنده. (آنندراج). برندۀ غله و یا خرما. (ناظم الاطباء) ، فریزکننده موی. (آنندراج). فریزکننده گوسپند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجتزّ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
کسی که بگذرد از جایی و قطع مسافت کند. مسافر. (ناظم الاطباء). گذرنده از جایی و رونده و قطع مسافت کننده. (از منتهی الارب). عابر. سالک. گذرنده. رهگذار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من که فضلی ندارم و در درجۀ ایشان نیستم چون مجتازان بوده ام تا اینجا برسیدم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 96). مردی ام که شعار کربت دارم و حق غربت، از بلاد یمن و حجازم و در این دیار غریب و مجتاز. (مقامات حمیدی). گفتند غریبی است مجتاز از بلاد حجاز که چون آدم عالم اسماء است و چون عالم حامل اشیاء. (مقامات حمیدی)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
تقسیم غیر مستقیم سلولها بدین شرح که تقسیم سلولی (سلول گیاهان و جانوران) برحسب دو طریقه انجام می گیرد یکی طریقۀ غیرمستقیم یامیتوز. دیگری طریقۀ مستقیم یا آمیتوز. تقسیم غیرمستقیم که فراوان ترین وسیلۀ تکثیر سلولهای جانوران است به واسطۀ تغییرات چندی که در تمام سلولهای متازوئرها و بیشتر پرتوزوئرها مشترک است مشخص می باشد. در سلولهای زنده مشاهدۀ این نوع تقسیم خیلی آسان است. مهمترین تغییری که در میتوز انجام می گیرد عبارت است از تقسیم کروموزومهای هسته ای به دو بخش کاملاً مساوی و انتقال آنها به سلولهای ثانوی به نوعی که در سلولهای اخیر علاوه بر آن که عده کروموزومها یکسان است از حیث حجم و ساختمان نیز شبیه یکدیگرند. مراحل مختلف میتوز - میتوز دارای چهار مرحله بوده که بدون انقطاع در دنبال یکدیگر صورت می گیرند: مرحلۀ اول - تغییرات هسته ای یا پروفاز. مرحلۀ دوم - تغییر شکل اصلی هسته یا متافاز. مرحلۀ سوم - رفتن دو بخش کروموزمی به دو قطب یا انافاز. مرحلۀ چهارم - تقسیم سلول اولیه به دو سلول ثانی و تشکیل مجدد هسته ها یا تلوفاز. (از جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ج 1 ص 19 و 20). و نیز رجوع به همین مأخذ صفحه های 20 تا 32 و نیز گیاه شناسی ثابتی ص 88 و بیولوژی وراثت ص 23 و 178 شود
لغت نامه دهخدا
گذاشته گذاشته شده، در گذرنده از اندازه گذرنده گذرنده رهسپار راهگذار عابر: و من که فضلی ندارم و در درجه ایشان نیستم چون مجتازان بوده ام تا اینجا رسیدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاوز
تصویر مجاوز
گذرنده از جایی، تجاوز کننده از حد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
تجویز شده و روا داشته شده، حلال، اجازه دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
((مُ جَ وِّ))
تجویز شده، روا داشته شده، اجازه نامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجتاز
تصویر مجتاز
((مُ))
گذرنده، رهسپار، راهگذار، عابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
پروانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
Authorization, License
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
autorisation, licence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
הרשאה , רישיון , רִשְׁיוּ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
인가 , 면허
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
yetkilendirme, lisans
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
otorisasi, lisensi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
অনুমোদন , লাইসেন্স
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
प्राधिकरण , लाइसेंस
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
autorización, licencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
autorizzazione, licenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
autorisatie, licentie, vergunning
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
авторизація , ліцензія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
авторизация , лицензия
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
autoryzacja, licencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
Genehmigung, Lizenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
autorização, licença
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجوز
تصویر مجوز
授权 , 许可 , 许可证
دیکشنری فارسی به چینی