مجاور بودن. مقیم بودن. معتکف بودن: دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت. سعدی. و رجوع به مجاورشود. - مجاوری کردن، اقامت کردن. اعتکاف کردن: خاطر خاقنی از آن کعبه شناس شد که او در حرم خدایگان کرده به جان مجاوری. خاقانی. ، مجاورت و همسایگی. (ناظم الاطباء)
مجاور بودن. مقیم بودن. معتکف بودن: دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت. سعدی. و رجوع به مجاورشود. - مجاوری کردن، اقامت کردن. اعتکاف کردن: خاطر خاقنی از آن کعبه شناس شد که او در حرم خدایگان کرده به جان مجاوری. خاقانی. ، مجاورت و همسایگی. (ناظم الاطباء)
به زور بر کاری داشته شده. (غیاث) (آنندراج). آن که به ستم و قهر وی رابر کاری دارند و آن که به کراهت کاری کند. (ناظم الاطباء). مضطر. ناگزیر. بی اختیار. سلب اختیار شده. مقابل مختار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در سجده نکردنش چه گویی مجبور بده ست یا مخیر. ناصرخسرو. در قدر تا کجا رسد پیداست قوت آفریدۀ مجبور. مسعودسعد. نکنمت سرزنش که مجبوری بستۀ حکم و امر یزدانی. مسعودسعد. از زمانه نکرده ام گله ای تا بدانسته ام که مجبور است. مسعودسعد. زو چه نالی که چون تو مجبور است زو چه گریی که چون تو حیران است. ادیب صابر. این که در کنج کلبۀ امروز در فراق توام چو سنگ صبور تا بدانی که اختیاری نیست هیچ مختارنیست جز مجبور. انوری. رأی مختار آسمان آثار گشت آسمان مجبور و او مختار گشت. خاقانی. این چنین واجستها مجبور را کس نگوید یا زند معذور را. مولوی. و مختار در آن اختیار مجبور بود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 29). - امثال: مجبور مسئول نتواند بود. (امثال و حکم ج 3 ص 1501). ، بعد از شکستگی بسته شده. (غیاث) (آنندراج). استخوان شکستۀ بسته شده و نیکو حال گشته. (ناظم الاطباء)
به زور بر کاری داشته شده. (غیاث) (آنندراج). آن که به ستم و قهر وی رابر کاری دارند و آن که به کراهت کاری کند. (ناظم الاطباء). مضطر. ناگزیر. بی اختیار. سلب اختیار شده. مقابل مختار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در سجده نکردنش چه گویی مجبور بده ست یا مخیر. ناصرخسرو. در قدر تا کجا رسد پیداست قوت آفریدۀ مجبور. مسعودسعد. نکنمت سرزنش که مجبوری بستۀ حکم و امر یزدانی. مسعودسعد. از زمانه نکرده ام گله ای تا بدانسته ام که مجبور است. مسعودسعد. زو چه نالی که چون تو مجبور است زو چه گریی که چون تو حیران است. ادیب صابر. این که در کنج کلبۀ امروز در فراق توام چو سنگ صبور تا بدانی که اختیاری نیست هیچ مختارنیست جز مجبور. انوری. رأی مختار آسمان آثار گشت آسمان مجبور و او مختار گشت. خاقانی. این چنین واجستها مجبور را کس نگوید یا زند معذور را. مولوی. و مختار در آن اختیار مجبور بود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 29). - امثال: مجبور مسئول نتواند بود. (امثال و حکم ج 3 ص 1501). ، بعد از شکستگی بسته شده. (غیاث) (آنندراج). استخوان شکستۀ بسته شده و نیکو حال گشته. (ناظم الاطباء)
عمل مجبر. شکسته بندی: طلیها و داروها که اندر مجبری بکار آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). داروها که اندر مجبری بکار آید بعضی آن است که... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به مجبر شود
عمل مجبر. شکسته بندی: طلیها و داروها که اندر مجبری بکار آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). داروها که اندر مجبری بکار آید بعضی آن است که... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به مجبر شود
مزبوره در فارسی: مونث مزبور نبشته و چاه به سنگ بر آورده چاه سنگچین مونث مزبور: وی پس از انتصاب بحکومت بلاد مزبروه در شهور احدی و اربعین و ستمائه بخراسان رسید
مزبوره در فارسی: مونث مزبور نبشته و چاه به سنگ بر آورده چاه سنگچین مونث مزبور: وی پس از انتصاب بحکومت بلاد مزبروه در شهور احدی و اربعین و ستمائه بخراسان رسید
مجاور بودن همسایه بودن در جوار کسی بودن، در مکانی مقدس اقامت گزیدن: و بترخیص حضرت نادری مجاورت آستان عرش بنیان را اختیار و در آن اوان در آنجا می بود، همسایگی، نزدیکی: ... آتش اندر نیستانی افتد هر چه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک بسیار تر نیز بسوزد
مجاور بودن همسایه بودن در جوار کسی بودن، در مکانی مقدس اقامت گزیدن: و بترخیص حضرت نادری مجاورت آستان عرش بنیان را اختیار و در آن اوان در آنجا می بود، همسایگی، نزدیکی: ... آتش اندر نیستانی افتد هر چه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک بسیار تر نیز بسوزد
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
جمع مجاور، همسایگان نشینندگان زنهار گیران جمع مجاور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ظلم و تعدی او نسبت بمجاورین و تجار و مترددین ایرانی و سوال و جواب مقدمات بصره بچاپاری فرستاده بود
جمع مجاور، همسایگان نشینندگان زنهار گیران جمع مجاور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ظلم و تعدی او نسبت بمجاورین و تجار و مترددین ایرانی و سوال و جواب مقدمات بصره بچاپاری فرستاده بود
شراب کهنه انگوری را گویند طرز حکومتی که رئیس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود طرز حکومتی که رئیس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود
شراب کهنه انگوری را گویند طرز حکومتی که رئیس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود طرز حکومتی که رئیس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود
در تازی نیامده پردگی پرده نشینی پاکدامنی پوشیده شدن پنهان بودن، پرده نشینی، پاکدامنی عفت: دوستان، دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار بدستوری کرد. (حافظ)
در تازی نیامده پردگی پرده نشینی پاکدامنی پوشیده شدن پنهان بودن، پرده نشینی، پاکدامنی عفت: دوستان، دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار بدستوری کرد. (حافظ)
ناگزیری ناخواستی منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه
ناگزیری ناخواستی منسوب به اجبار. کاری که از روی قهر و ستم انجام گیرد مقابل اختیاری، نظام اجباری. خدمت سربازی که جوانان باید مدت دو سال بدان بپردازند نظام وظیفه
نوعی از حکومت که رییس آن از سوی مردم کشور برای مدتی محدود برگزیده شود و آن انواع مختلف دارد، جمهوری اسلامی، جهموری سوسیالیستی، جمهوری دموکراتیک، جهموری فدرال و غیره
نوعی از حکومت که رییس آن از سوی مردم کشور برای مدتی محدود برگزیده شود و آن انواع مختلف دارد، جمهوری اسلامی، جهموری سوسیالیستی، جمهوری دموکراتیک، جهموری فدرال و غیره