- مجاوزه
- مجاوزت در فارسی: در گذرندگی از جایی گذشتن، عقب انداختن کسی را و گذشتن از وی
معنی مجاوزه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از جایی گذشتن، از گناه کسی در گذشتن
متجاوزه در فارسی مونث متجاوز ویهزک مرز گذر، ستمگر، افزون مونث متجاوز جمع متجاوزات
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
از جایی گذشتن، عقب انداختن کسی را و گذشتن از وی
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
جنگ جوانمردانه
مجاوبه و مجاوبت در فارسی مونث مجاوب: هم پاسخی به یکدیگر پاسخ دادن جمع مجاوبات
گذرنده از جایی، تجاوز کننده از حد
مجازه در فارسی مونث مجاز: پرواناک روا مونث مجاز
بر گشته مزوجه و مزدوجه بنگرید به مزدوجه مجوزه در فارسی مونث مجوز: پروانه یافته روا شده روا گشت مونث مجوز جمع مجوزات
انبوهه، گردآور، کوده، گردایه، گردآیه، گردآورد، جنگ
چنگ انداز
پیکار، چالش، ستیز، نبرد
دسترسی، به صورت داوطلبانه
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن
آنچه از اجزای کوچک تر تشکیل شود، کتاب یا هر گونه نوشته ای که از بخش ها و موضوعات گوناگون تهیه شده باشد، مجموع، اشیای قیمتی یا هنری که در یک جا جمع شده باشند، کلکسیون، جای جمع شدن، مجمع، برای مثال ای روی دلارایت مجموعۀ زیبایی / مجموع چه غم دارد از من که پریشانم (سعدی۲ - ۵۰۹)
مجاهدت، تلاش در راه دین، کوشش کردن، در تصوف مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی، جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد
علنی شدن، آشکار شدن، آشکارا دشمنی کردن
نزاع و خصومت کردن، با هم جدال کردن، ستیزه، دشمنی، سورۀ پنجاه و هشتم قرآن کریم دارای بیست و دو آیه
با هم دوستی و آمد و شد داشتن، با کسی رفت و آمد داشتن
چرب زبانی و خوشامدگویی، با کسی نیکویی و خوش رفتاری کردن
نبرد کردن با یکدیگر
با هم غلبه نمودن
چشم پوشنده و اغماض کننده و به معنی تجاوز کننده، تعدی کننده
مونث مجبول
مجاهله و مجاهلت در فارسی ستیزیدن در نادانی، پا فشاری در نادانی پافشاری کردن در جهل و نادانی، ستیزیدن با کسی در نادانی مقابل مجامله
آشکار ساختن
کوشش کردن
نبرد
با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مجاور بودن همسایه بودن در جوار کسی بودن، در مکانی مقدس اقامت گزیدن: و بترخیص حضرت نادری مجاورت آستان عرش بنیان را اختیار و در آن اوان در آنجا می بود، همسایگی، نزدیکی: ... آتش اندر نیستانی افتد هر چه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک بسیار تر نیز بسوزد
یکدیگر را جواب دادن پاسخ دادن بپرسشهای همدیگر جمع مجاوبات
مجانسه و مجانست در فارسی: از ریشه پارسی همگنی بهم مانند بودن همجنس بودن ماننده شدن