- مجانس
- هم جنس، آنکه یا آنچه با دیگری از یک جنس باشد، یک جنس
معنی مجانس - جستجوی لغت در جدول جو
- مجانس
- از ریشه پارسی همگن این واژه را در انگارش نیز می توان به کار برد آنکه یا آنچه از جنس دیگری و همانند او باشد هم جنس: همچنان که اندرز چیزیست نه مجانس او اندر طبع. یا مجانس بودن، از جنس دیگری و همانند او بودن: سبب خشکی این فلزات بیشتر آنست که بجوهری که آنرا مجانس نباشد آمیخته گردند. متجانس
- مجانس ((مُ نِ))
- همجنس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هم جنس شدن، هم جنس بودن مانند هم شدن
مجانسه و مجانست در فارسی: از ریشه پارسی همگنی بهم مانند بودن همجنس بودن ماننده شدن
همشکل شدن، همجنسی، همانندی
همگنی
رایگان
هم جنس بودن
دوری گزیننده، دورشونده
هم جنس بودن، از یک جنس بودن، هم جنسی
مجلس ها، انجمن ها، جمع واژۀ مجلس
چیزی که با دیگری از یک جنس باشد، هم جنس، متناسب، متعادل
همنشین، آنکه با دیگری در یک جا بنشیند، هم زانو، همدم، رفیق، هم صحبت، هم نشست
همگن هم مان شبیه بچیزی یاکسی هم جنس جمع متجانسین
مفت و رایگان و بی مزد و اجرت
دور شونده، دوری گزیننده
جمع مجلس، نشیم ها نشست ها نشستنگاه ها همنشین جمع مجلس: مجالس عزاداری. همنشین جمع مجالسین
((مُ نِ))
فرهنگ فارسی معین
دور شونده، دوری گزیننده، مقابل مؤالف، در هندسه خط مستقیمی را مجانب یک منحنی می گویند که چون نقطه ای در روی منحنی حرکت کند و به سمت بی نهایت رود، فواصل این نقطه از این خط مرتب کم شود و میل به صفر کند
رایگان، چیزی که بدون پرداخت پول یا بدون رنج و زحمت به دست آید، مفت، مجانی، صمیمی، بدون دریافت حق الزحمه، راهگان، چیزی که در راه پیدا کنند، پست، بی ارزش
منجنیق ها، چوب بست های بلندی که برای کارهای بنایی درست می کنند، آلتی که در جنگ های قدیم برای پرتاب کردن سنگ یا گلوله های آتش به کار می رفته، جمع واژۀ منجنیق
رایگان، بی عوض، مفت، مجانی
بی عوض، رایگان
مرکب از اجناس مختلف
نامتجانس ناهم جنس نامانوس مقابل مجانس