با کسی نیکویی نمودن. (المصادر زوزنی). نیکویی کردن. (آنندراج). ورجوع به مجاملت شود، به جمیل معامله کردن بدون مؤاخات خالص با حسن معاشرت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) رجوع به مجاملت و مجامله شود
با کسی نیکویی نمودن. (المصادر زوزنی). نیکویی کردن. (آنندراج). ورجوع به مجاملت شود، به جمیل معامله کردن بدون مؤاخات خالص با حسن معاشرت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) رجوع به مجاملت و مجامله شود
معامله و معاملت در فارسی: همکاری، داد و ستد سودا، پیمان باهم کارکردن، داد و ستد کردن با یکدیگر باهم خرید و فروش کردن، عمل (باهم)، داد و ستد: مقصود ازین معامله بازار تیزیست نی جلوه می فروشم و نی عشوه می خرم. (حافظ)، قرارداد. توضیح قرار دادی بود که روابط میان کشاورزان خبیر و فدک و تیمه و و ادی القری را باحضرت محمد ص تعدیل میکرد و چنین مینماید که این قرارداد زا معامله خوانده اند. گویا بعدها این کلمه در مورد اجاره داری و قراردادهای عمومی بکار رفته باشد، در دوره سلجوقیان دیوان مخصوصی بنام دیوان معاملات و قسمت و جود داشت که مثلا سرو کار آن با مالیاتی بود که بموجب قرارداد عمومی و صول میشد یعنی قراردادی از نوع مقاطعه (مالک و زارع در ایران)، جمع معاملات. یا معامله بمثل. با کسی همان کردن که وی با شخص کرده
معامله و معاملت در فارسی: همکاری، داد و ستد سودا، پیمان باهم کارکردن، داد و ستد کردن با یکدیگر باهم خرید و فروش کردن، عمل (باهم)، داد و ستد: مقصود ازین معامله بازار تیزیست نی جلوه می فروشم و نی عشوه می خرم. (حافظ)، قرارداد. توضیح قرار دادی بود که روابط میان کشاورزان خبیر و فدک و تیمه و و ادی القری را باحضرت محمد ص تعدیل میکرد و چنین مینماید که این قرارداد زا معامله خوانده اند. گویا بعدها این کلمه در مورد اجاره داری و قراردادهای عمومی بکار رفته باشد، در دوره سلجوقیان دیوان مخصوصی بنام دیوان معاملات و قسمت و جود داشت که مثلا سرو کار آن با مالیاتی بود که بموجب قرارداد عمومی و صول میشد یعنی قراردادی از نوع مقاطعه (مالک و زارع در ایران)، جمع معاملات. یا معامله بمثل. با کسی همان کردن که وی با شخص کرده
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مجاولت در فارسی: همگردی در نبرد با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
مجامعت در فارسی مرزش مایوت نیوتش - گای - گایش، هم آمیزی، آرمش جماع کردن مباشرت کردن: علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند: بمعنی مجامعت است، جماع آرمش: روا نباشد مرد را مجامعت زن
مجامعت در فارسی مرزش مایوت نیوتش - گای - گایش، هم آمیزی، آرمش جماع کردن مباشرت کردن: علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند: بمعنی مجامعت است، جماع آرمش: روا نباشد مرد را مجامعت زن