- مجامعه
- مجامعت در فارسی مرزش مایوت نیوتش - گای - گایش، هم آمیزی، آرمش جماع کردن مباشرت کردن: علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس و... گفتند: بمعنی مجامعت است، جماع آرمش: روا نباشد مرد را مجامعت زن
معنی مجامعه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع شدن باهم، جماع کردن، هم بستر شدن با زن
چرب زبانی و خوشامدگویی، با کسی نیکویی و خوش رفتاری کردن
مجامله و مجاملت در فارسی نیکویی کردن، خوش سودایی (سودا معامله)، چربزبانی چاپلوسی
جماع، همخوابگی، مباشرت، هم بستر شدن با زن
انجمن، توداک، هازه، چبیره، همبود، همبود گاه
جمع کننده، گرد آورنده
گرسنگی، کنایه از خشک سالی، قحطی
مفرد واژۀ جوامع، گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند، نهادی که به وسیلۀ مؤسسات، افراد و کشورها برای اهداف ویژ ای تشکیل می شود مثلاً جامعۀ دانشجویان
جامعۀ روحانیت: گروه پیشوایان دینی
جامعۀ روحانیت: گروه پیشوایان دینی
سینی بزرگی که ظرف های غذا را در آن می گذارند
جاهای جمع شدن، جاهای فراهم آمدن
مجاعت و مجاعه در فارسی: گرسنگی، بیباکی گرسنگی: این سخن پایان ندارد آن فقیر از مجاعت شد زبون و تن اسیر. (مثنوی)، یاسال مجاعت. سال قحط و گرانی ارزاق
م جمعه در فارسی: گرد گاه، کویر، سینی زمینی که محل اجتماع مردمان باشد، بیابان بی آب و علف، سینی بزرگی که در آن ظروف غذا را جا دهند و حمل کنند مجموعه
((مِ عِ))
فرهنگ فارسی معین
گروه مردم یک شهر، کشور، جهان یا صنفی از مردم مانند جامعه بشریت، سیاه پوستان، هنری، و
جامعه مدنی: جامعه ای که بر مبنای خواست آزادانه و آگاهانه اکثریت مردم در شکل گیری حکومت و رعایت حقوق بشر و قانون مندانه اداره می شود
جامعه مدنی: جامعه ای که بر مبنای خواست آزادانه و آگاهانه اکثریت مردم در شکل گیری حکومت و رعایت حقوق بشر و قانون مندانه اداره می شود
مجمع ها، جاهای جمع شدن، محل های اجتماع، انجمن ها، جمع واژۀ مجمع
Community, Society
сообщество , общество
Gemeinschaft, Gesellschaft
спільнота , суспільство
społeczność, społeczeństwo
社区 , 社会
comunidade, sociedade
comunità, società
comunidad, sociedad
communauté, société
gemeenschap, samenleving
ชุมชน , สังคม
komunitas, masyarakat
جماعةٌ , مجتمعٌ
समुदाय , समाज
קהילה , חֶברָה