جدول جو
جدول جو

معنی مجارزه - جستجوی لغت در جدول جو

مجارزه
(شَ بَ)
با هم مزاح کردن که به دشنام ماند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با همدیگر مزاح کردن به نحوی که به دشنام ماند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبارکه
تصویر مبارکه
(دخترانه)
مؤنث مبارک، خوش یمن، خجسته، فرخنده، از نامهای فاطمه (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجادله
تصویر مجادله
نزاع و خصومت کردن، با هم جدال کردن، ستیزه، دشمنی، سورۀ پنجاه و هشتم قرآن کریم دارای بیست و دو آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبارزه
تصویر مبارزه
جنگ کردن با یکدیگر برای شکست حریف، برای رسیدن به هدفی تلاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
گذشتن. (ترجمان القرآن ص 86). گذشتن از جای و پس افکندن آن را به رفتن از وی. (از منتهی الارب). پا سپرکردن جایی و سیر کردن و گذشتن از آن. (ناظم الاطباء). گذشتن از جای. (از اقرب الموارد) ، عفو کردن گناه کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : جاوزاﷲ عنه، عفو کرد او را خدای و مؤاخذه نکرد از او. (ناظم الاطباء) ، گذرانیدن کسی را از جای. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با کسی ننگ ونبرد کردن. (تاج المصادر بیهقی). برابری کردن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، دیر داشتن حق کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). مماطله کردن و منه الحدیث ’لا تجار اخاک ولاتشاره’ (از اقرب الموارد) ، گناه جستن بر کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
اول رمل الدهناء است. (منتهی الارب). جایی است بین ذات العسره و سمیسه برراه بصره در اول رمل الدهناء. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
راه در شوره زار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جای بسیارجوز. (منتهی الارب) (آنندراج). جای پر از درخت گردکان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، راه. مجاز. (از اقرب الموارد).
- مجازه النهر، پل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَجْ جا نَ)
موضعی است. (منتهی الارب). وادی و قریه ای است از یمامه. (از معجم البلدان). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(ضُ وی ی)
همدیگر ستیهیدن و دور دور یک جانب بودن و خلاف کردن و خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معاندت، مجانبت. مخالفت. مغاضبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، گرفته و ترنجیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منقبض شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ظَءْفْ)
بشتافتن و پنهان شدن در جایی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، گریختن از چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کارز عن فلان مکارزه، گریخت از فلان. (از اقرب الموارد) ، عاجز کردن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رها کردن قوم چیزی و اخذ کردن جز آن را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ فَ)
جدا گردیدن دو شریک از یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
مروسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ممارست. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ قَ)
با کسی رفتن. (تاج المصادر بیهقی). با هم رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مناظره کردن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء).
- مجاراه الخصم، عبارت است از اینکه هنگام مجادله و مناظره برای آنکه مخاطب را الزام کنند به پاره ای از مقدمات تمهیدیۀ وی تسلیم گردند وآن را قبول کرده سپس رشتۀ سخن را از نو پیوند داده و در صدد الزام او برآیند مانند قول باری تعالی در کلام مجید: ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آباؤنا قأتونا بسلطان مبین (قرآن 10/14). قالت لهم رسلهم ان نحن الابشرمثلکم (قرآن 11/14). اعتراف و تسلیم است از جانب پیمبران به اینکه هر یک مانند افراد ملت خود از جنس بشر هستند و گویا سلب رسالت از خود کردند و حال آنکه مراد این نیست بلکه در مقام مجارات خصم بر آمده اند تا او را ملزم کنند و مثل این است که می گویند دعوی شما را در اینکه ما هم ازجنس بشر هستیم قبول داریم ولی این امر منافی آن نخواهد بود که خداوند بر ما منت نهاده، و ما را برای رسالت برگزیند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
، باکسی چیزی واراندن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی را راندن. (آنندراج) ، دفع الوقت نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با هم مزاح کردن که به دشنام ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شوخی کردن که به دشنام ماند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(صَ هََ بَ)
منازعت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی پیکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، بدخویی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ زَ)
حدید مشارزه، آهن سخت که بر هر چیزی که گذرد ببرد آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ زَ / رِ زِ)
از مبارزه عربی. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ بَ)
خسته کردن یکدیگر را. (آنندراج). همدیگر را زخم زدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبارزه
تصویر تبارزه
تبریزیان مردم تبریز جمع تبریزی مردمان شهر تبریز
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نستوهی جنگاوری عمل مبارز جنگجویی: دیگری گفت: سبکتگین بمبارزی و مروت و سخاوت... از همه مقدم تر است
فرهنگ لغت هوشیار
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجارده
تصویر عجارده
نام گروهی از رویگردانان (خوارج) پیروان عبد الکریم بن عجرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارزه
تصویر مبارزه
نبرد کردن با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
مجاوزت در فارسی: در گذرندگی از جایی گذشتن، عقب انداختن کسی را و گذشتن از وی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارزت
تصویر مبارزت
جنگ و کارزار
فرهنگ لغت هوشیار
مجارات و مجارا در فارسی: راندن چیزی را، با هم رفتن، گفت و گو کردن، دست دست کردن (دفع الوقت کردن)، با هم برابر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارزه
تصویر مفارزه
هنباز جدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجازه
تصویر مجازه
مجازه در فارسی مونث مجاز: پرواناک روا مونث مجاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارزه
تصویر جارزه
ریگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارزه
تصویر مبارزه
((مُ رِ زِ))
جنگیدن، کارزار کردن، محاربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متارکه
تصویر متارکه
جدایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبارزه
تصویر مبارزه
پیکار، چالش، ستیز، نبرد
فرهنگ واژه فارسی سره
جنگ، رزم، کارزار، محاربه، ناورد، نبرد، جنگیدن، رزمیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد