سریشم که بر کمان چسبانند جهت کفتگی آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). سریشمی که به کمان چسبانند جهت شکاف آن. غراء یجعل علی القوس من و هی بهاء. (اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی حاشیۀ 2 ص 253 شود
سریشم که بر کمان چسبانند جهت کفتگی آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). سریشمی که به کمان چسبانند جهت شکاف آن. غراء یجعل علی القوس من و هی بهاء. (اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی حاشیۀ 2 ص 253 شود
مخفف مجاراه (مجارات) با هم رفتن. و رجوع به مجاراه شود، با یکدیگر برابری کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - خاک بر دهان مجارا برافکندن، ترک کردن برابری با کسی. ترک رقابت کردن: کو عنصری که بشنود این شعرآبدار تا خاک بر دهان مجارا برافکند. خاقانی. - مجارا برآوردن، برابری کردن با کسی و رقابت کردن با او: خاقانیا هنوز نه ای خاصۀ خدای با خاصگان مگو که مجارا برآورم. خاقانی. - نرد مجارا ریختن، به مجاز، برابری کردن با کسی. رقابت کردن. هماوردی کردن: بر رقعۀ نظم دری قائم منم در شاعری با من بقایم عنصری نرد مجاراریخته. خاقانی. ، مناظره کردن در سخن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی درگذشتیم و بعد از مجارا طریق مدارا گرفتیم. (گلستان). و رجوع به مجاراه شود
مخفف مجاراه (مجارات) با هم رفتن. و رجوع به مجاراه شود، با یکدیگر برابری کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - خاک بر دهان مجارا برافکندن، ترک کردن برابری با کسی. ترک رقابت کردن: کو عنصری که بشنود این شعرآبدار تا خاک بر دهان مجارا برافکند. خاقانی. - مجارا برآوردن، برابری کردن با کسی و رقابت کردن با او: خاقانیا هنوز نه ای خاصۀ خدای با خاصگان مگو که مجارا برآورم. خاقانی. - نرد مجارا ریختن، به مجاز، برابری کردن با کسی. رقابت کردن. هماوردی کردن: بر رقعۀ نظم دری قائم منم در شاعری با من بقایم عنصری نرد مجاراریخته. خاقانی. ، مناظره کردن در سخن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی درگذشتیم و بعد از مجارا طریق مدارا گرفتیم. (گلستان). و رجوع به مجاراه شود
با کسی ننگ ونبرد کردن. (تاج المصادر بیهقی). برابری کردن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، دیر داشتن حق کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). مماطله کردن و منه الحدیث ’لا تجار اخاک ولاتشاره’ (از اقرب الموارد) ، گناه جستن بر کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
با کسی ننگ ونبرد کردن. (تاج المصادر بیهقی). برابری کردن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، دیر داشتن حق کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). مماطله کردن و منه الحدیث ’لا تجار اخاک ولاتشاره’ (از اقرب الموارد) ، گناه جستن بر کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
جمع واژۀ مجری ̍. محل جریان آبها. مجراها. (ناظم الاطباء) : اگر بهایی باشد به ثمن هر جوهر ثمین که ممکن بود حصیاتی که در مجاری انهار بیانش یابندارزان و رایگان نماید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 4). - مجاری آب، نهر و قنات و کاریز و ناودان و جز آن. (ناظم الاطباء). ، جاهای جاری شدن چیزی و راههای روان شدن چیزی. (غیاث) (آنندراج). راه روان شدن هر چیزی. (ناظم الاطباء) : و بعد از او سلجوقیان آمدند و ایشان مردمان بیابان نشین بودند و از مجاری احوال و معالی آثار ملوک بیخبر. (چهارمقاله ص 40). خاک این شهر با خون خلق آمیزشی دارد و آب این شهر در مجاری خلق آویزشی. (مقامات حمیدی). اگر محول حال جهانیان نه قضاست چرا مجاری احوال برخلاف رضاست. انوری. او را از مجاری کار و ماجرای حال آگاهی داد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 244). - مجاری نفس، راههای ورود و خروج هوا در عمل تنفس (منخرین، دهان، قصبه الریه و شعب آن). (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مجاری شیری، مجراهایی هستند که تعداد آنها در انسان بین 15 تا 18 عدد در هر پستان است و آنها شیر را از غدد مترشحۀ شیر - که بمناسبت شکلشان آسینی خوانده می شوند - به نوک پستان می آورند و بوسیلۀ منفذی که در نوک پستان وجوددارد، به خارج باز می شوند. (فرهنگ فارسی معین)
جَمعِ واژۀ مَجری ̍. محل جریان آبها. مجراها. (ناظم الاطباء) : اگر بهایی باشد به ثمن هر جوهر ثمین که ممکن بود حصیاتی که در مجاری انهار بیانش یابندارزان و رایگان نماید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 4). - مجاری آب، نهر و قنات و کاریز و ناودان و جز آن. (ناظم الاطباء). ، جاهای جاری شدن چیزی و راههای روان شدن چیزی. (غیاث) (آنندراج). راه روان شدن هر چیزی. (ناظم الاطباء) : و بعد از او سلجوقیان آمدند و ایشان مردمان بیابان نشین بودند و از مجاری احوال و معالی آثار ملوک بیخبر. (چهارمقاله ص 40). خاک این شهر با خون خلق آمیزشی دارد و آب این شهر در مجاری خلق آویزشی. (مقامات حمیدی). اگر محول حال جهانیان نه قضاست چرا مجاری احوال برخلاف رضاست. انوری. او را از مجاری کار و ماجرای حال آگاهی داد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 244). - مجاری نفس، راههای ورود و خروج هوا در عمل تنفس (منخرین، دهان، قصبه الریه و شعب آن). (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مجاری شیری، مجراهایی هستند که تعداد آنها در انسان بین 15 تا 18 عدد در هر پستان است و آنها شیر را از غدد مترشحۀ شیر - که بمناسبت شکلشان آسینی خوانده می شوند - به نوک پستان می آورند و بوسیلۀ منفذی که در نوک پستان وجوددارد، به خارج باز می شوند. (فرهنگ فارسی معین)
با هم رونده همراه، جمع مجری، آبراه ها، گذرگاه ها راه ها گدار ها جمع مجری راههای جریان آب، راهها طرق وسایل: اگر زانست که بوییدن ما بهوا گرفتن است بمجاری بویایی. یا مجاری شیری. مجرا هایی هستند که تعداد آنها در انسان بین 15 تا 18 عدد در هر پستان است و آنها شیر را از غدد مترشحه شیر که بمناسبت شکلشان آسینی خوانده میشوند بنوک پستان می آورند و بوسیله منفذی که در نوک پستان وجود دارد بخارج باز میشوند
با هم رونده همراه، جمع مجری، آبراه ها، گذرگاه ها راه ها گدار ها جمع مجری راههای جریان آب، راهها طرق وسایل: اگر زانست که بوییدن ما بهوا گرفتن است بمجاری بویایی. یا مجاری شیری. مجرا هایی هستند که تعداد آنها در انسان بین 15 تا 18 عدد در هر پستان است و آنها شیر را از غدد مترشحه شیر که بمناسبت شکلشان آسینی خوانده میشوند بنوک پستان می آورند و بوسیله منفذی که در نوک پستان وجود دارد بخارج باز میشوند