مخفف مجاراه (مجارات) با هم رفتن. و رجوع به مجاراه شود، با یکدیگر برابری کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - خاک بر دهان مجارا برافکندن، ترک کردن برابری با کسی. ترک رقابت کردن: کو عنصری که بشنود این شعرآبدار تا خاک بر دهان مجارا برافکند. خاقانی. - مجارا برآوردن، برابری کردن با کسی و رقابت کردن با او: خاقانیا هنوز نه ای خاصۀ خدای با خاصگان مگو که مجارا برآورم. خاقانی. - نرد مجارا ریختن، به مجاز، برابری کردن با کسی. رقابت کردن. هماوردی کردن: بر رقعۀ نظم دری قائم منم در شاعری با من بقایم عنصری نرد مجاراریخته. خاقانی. ، مناظره کردن در سخن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی درگذشتیم و بعد از مجارا طریق مدارا گرفتیم. (گلستان). و رجوع به مجاراه شود