جدول جو
جدول جو

معنی مثرر - جستجوی لغت در جدول جو

مثرر
(مُ ثَرْ رِ)
آنکه تر و نمناک گرداند جای را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آب پاشنده ونمناک کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثریر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقرر
تصویر مقرر
ثابت و برقرار شده، قرار داده شده، قرار یافته، برقرار، تقریر شده
مقرر داشتن: برقرار کردن، معین کردن، مقرر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرر
تصویر محرر
نویسنده، تحریر کننده، کاتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
قرار دهنده، تقریر کننده، بیان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثرد
تصویر مثرد
کاسه یا طاسی که در آن ترید می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
تکرار شده، دوباره انجام شده، بازگوشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثمر
تصویر مثمر
میوه دهنده، کنایه از نتیجه بخش، بافایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثمر
تصویر مثمر
درخت میوه رسیده، بارور، باردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثرد
تصویر مثرد
از ریشه پارسی ترید خوری آوندی که در آن ثرید سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرر
تصویر محرر
آزاد کننده بنده، تحریر کننده، منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
بار بار کرده شده، دوباره، باز از نو
فرهنگ لغت هوشیار
قرار داده شده و با لفظ کردن مستعمل است قرار و آرام دهنده، برقرار کننده و ثبات ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
((مُ کَ رَّ))
تکرار شده، به دفعات، بارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
((مُ قَ رِّ))
قراردهنده، تعیین کننده، تقریرکننده، بیان کننده، کسی که درس استاد را برای دانشجویان تقریر و شرح کند، دانشیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
((مُ قَ رَّ))
ثابت و برقرار شده، تقریر شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرر
تصویر محرر
((مُ حَ رِّ))
نویسنده، نگارنده، آزادکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثمر
تصویر مثمر
((مُ مِ))
میوه دار، باردار، مفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرر
تصویر محرر
((مُ حَ رَّ))
نوشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
پیاپی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
برنهاده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
Frequent, Recurrent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
частий , повторюваний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
häufig, wiederkehrend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
verschuldigd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
frequent, terugkerend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
належний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
częsty, powtarzający się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
должный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
частый , повторяющийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
należny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
fällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
devido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
frequente, recorrente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
debido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی