جدول جو
جدول جو

معنی متکه - جستجوی لغت در جدول جو

متکه
نام آبادیی از کاری چی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملکه
تصویر ملکه
(دخترانه)
همسر پادشاه، شهبانو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چتکه
تصویر چتکه
چرتکه، چهارچوبۀ کوچکی که دارای چند رشته مهره های چوبی به سیم کشیده است و در حساب کردن برای عمل جمع وتفریق به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعه
تصویر متعه
صیغه، نکاح موقت، زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، متعه، در دستور زبان علوم ادبی هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود مثلاً صیغۀ مفرد، صیغۀ تثنیه، صیغۀ جمع، در فقه و حقوق عبارتی که هنگام معامله و خرید و فروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است، نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل، عنوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متکا
تصویر متکا
بالشی استوانه ای برای گذاشتن زیر سر یا تکیه دادن
چیزی که بر آن تکیه می دهند، تکیه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکه
تصویر مسکه
نوعی چربی که از شیر یا دوغ می گیرند، کره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
پادشاه زن، زن پادشاه، زوجۀ شاه، شهبانو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
قدرت و توانایی کاری یا سرعت ادراک که در اثر تمرین و ممارست در طبیعت انسان متمکن و جایگزین شود
ملک و قدرت
صفت راسخ در نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متکی
تصویر متکی
کسی که به دیگری تکیه و اعتماد کند، تکیه کننده، تکیه داده و استوار
فرهنگ فارسی عمید
(خُ کِ)
دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 28 هزارگزی شمال خاوری گیلان و کنار راه فرعی گل کش به قیطون. این ناحیه در دشت واقع و هوایش معتدل است. بآنجا100 تن سکونت دارند که بزبان کردی تکلم میکنند. آب آنجا از چاه، محصولاتش غلات دیم و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. مردم آن ناحیه از طایفۀ منیشی ازاصل کلهر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَهَْ هَِ)
کوهی که کهف ناک گردد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوه کهف ناک گردیده. (ناظم الاطباء). رجوع به تکهف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَهَْ هَِ)
به مرد کهل مانسته. (منتهی الارب). کهل شده. به سن کهل رسیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فلیکن ذلک المشایخ و المتکهلین دون الشبان. (ابن البیطار یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خود را به کهلان منسوب کرده. رجوع به تکهل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَهَْ هَِ)
فالگویی کننده. (ناظم الاطباء). فالگوئی کننده و فال گو. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکهن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ / بَ کَ)
پاره. بریده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). قسمتی از چیزی بریده. ج، بتک و از آن است: و انفلت منه الطائر و فی یده بتکه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از متکا
تصویر متکا
متکادر فارسی، پشتی، بالش، تکیه گاه، پشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتکه
تصویر هتکه
پرده دریدگی رسوایی، پاسی از شب زهپرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
ملک و قدرت
فرهنگ لغت هوشیار
روغن ناگداخته چربیی که از شیر یا دوغ گیرند: اینک شما را کاک و مسکه می باید از بهر آن دانستم که آرزوانها در خود بکشتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعه
تصویر متعه
صیغه و نکاح موقتی ضد عقدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکوه
تصویر متکوه
پراگنده پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکره
تصویر متکره
نا خوش دارنده، ناپسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکهل
تصویر متکهل
شبیه شونده به کهل (مردی که سنین عمرش بین 30 و 50 باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکی
تصویر متکی
تکیه کننده، کسی که بدیگری اعتماد دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتکه
تصویر لتکه
لتکا بنگرید به لتکا کرجی قایق بلم
فرهنگ لغت هوشیار
چهار چوبه ای که دارای چند رشته مهره های چوبین بسیم کشیده است و بدان اعداد را محاسبه و جمع و تفریق کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکهف
تصویر متکهف
گاباره دار شکافدار: کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعه
تصویر متعه
((مُ عِ))
آن چه که از آن برخوردار شود، زنی که برای تمتع به مدت معینی صیغه شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکی
تصویر متکی
((مُ تَّ))
تکیه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکا
تصویر متکا
((مُ تَ کّ))
بالش، تکیه گاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکه
تصویر مسکه
((مَ کِ))
کره و چربی که از دوغ گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
((مَ لَ کِ))
سرعت ادراک و دریافت ذهن، جمع ملکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
((مَ لَ))
زن پادشاه، شهبانو، زنی که پادشاه باشد، زنی که نمونه بارز یک خصوصیت ظاهری یا باطنی است، ملکه عصمت، ملکه زیبایی و مانند آن، جنس ماده بالغ و بارور در جامعه حشره های اجتماعی (زنبور عسل، موریانه، مورچه) که کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
شهبانو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متکا
تصویر متکا
پشتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متکی
تصویر متکی
استوار
فرهنگ واژه فارسی سره