- متکاشف
- آنکه بهمدیگر آشکار کند عیب را
معنی متکاشف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستبر، برهم نشسته، انبوه
ستبر شونده، دفزک چگال ستبر، بی روزن: رو در روی روزندار
ستبر شونده، بر هم نشسته، ستبر غلیظ: و چون آن درخت بدین غایت بود اندر سردی لابد مسام و مناقس او متکاثف باشد
آشکار شدن عیب بر یکدیگر
برهنه گشاده
فرو پاشنده، فروریخته
آنکه طلب کشف چیزی می کند
به کمال رسیده، کامل و تمام
کشف کردن، آشکار کردن، امری را ظاهر کردن، در تصوف آشکار شدن اسرار بر سالک بدون تفکر و اندیشه
هراسان، ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
کلمه ای که در معنی شبیه کلمۀ دیگر باشد، هم معنی، قافیه ای که دو حرف ساکن پیاپی در آن باشد مانند «سرد» و «فرد»، چیزی که ردیف چیز دیگر واقع می شود، ردیف هم، پی در پی
ناموافق و مغایر
مژده دهنده
هم پیمان هم سوگند
دور شونده به یکسو شونده دور شونده بیکسو شونده کناره گیر: هر چند از آن نهب و تاراج از سلطان متحاشی و مستشعر بودند
هم رده
در پس دیگری سوار شونده پی در پی، متوالی و پی در پی و قطع نشده از عقب دیگری، دو کلمه هم معنی
فرکس فرکست کفیده از هم باز شده شکافته و ترکیده از هم پاشنده از هم پاشیده ویران پریشان بر ساخته فارسی گویان از تلاش ترکی کوشنده جوینده مضطرب و معدوم، مرده، نابود و فانی
همفریب
کاهل و سست و غافل، تن پرور
تو بر تو بر هم، انبوه شونده دست و پا گیر، در هم رسته انبوه شونده مزاحم، درهم رسته، چهار متحرک و یک ساکن است چنانک فعلتن که از مستفعلن خیزد و این فاصله کبری است و در شعر فارسی خوشایند نیست چنانک متکلفی گفته: گریار من غم دلم بخوردی زین بهترک بحال من نگردی
رسا آنکه خود را بتدریج کامل سازد بکمال رسنده، کامل شده. بکمال رسیده: و حمدالله تعالی ترا اسباب این سعادت جمله متکامل است
همسخن
برابر و همسان
سلاک گیرنده (سلاک کرایه)
دارای عزت و با احترام
دوست دروغی
بیشدار آنکه بر دیگری در کثرت مال غلبه کند و بر او بنازد جمع متکاثرین
نامه نویس
بزرگ منشی و تکبر نماینده
با هم مهربان بیکدیگر مهربانی کننده
با هم نشین