- متولد
- زایچه
معنی متولد - جستجوی لغت در جدول جو
- متولد
- دوستی دارنده، کار پذیرنده، سرکار و مباشر، سازمان و یا کاری را بعهده گیرنده، سرپرست املاک موقوفه
- متولد ((مُ تَ وَ لِّ))
- زاییده شده، تولد یافته
- متولد
- زاییده شده
- متولد
- nascido
- متولد
- geboren
- متولد
- urodzony
- متولد
- рожденный
- متولد
- народжений
- متولد
- geboren
- متولد
- nacido
- متولد
- जन्मा
- متولد
- জন্মগ্রহণ
- متولد
- alizaliwa
- متولد
- پیدا ہوا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دست اندرکار، سرپرست
چابک، دلیر، بی باک
گول و نادان، حیران، سرگردان
برافروزنده، بر افروخته، فروزان
کسی که کاری به عهدۀ او سپرده شده، سرپرست، کارگردان، سرپرست املاک موقوفه، جانشین
آنکه چیزی را برای خود بالین قرار دهد و به آن تکیه کند
کسی که امری را بر گردن گرفته، متعهد، مقلد، پیروی کننده
چابک نما بتکلف چابکی نماینده جمع متجلدین
افسار پذیرفته، به گردن گرفته آنکه قلاده بر گردن انداخته، کسی که امری را بعهده گرفته: و از اکابر و متعینان کرمان... که هر دو متقلد منصب قضا بودند... همراه ایشان بودند جمع متقلدین