جدول جو
جدول جو

معنی متوثق - جستجوی لغت در جدول جو

متوثق
(مُ تَ وَثْ ثِ)
استواری کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). استوار و پایدار وثابت در کار. (ناظم الاطباء). و رجوع به توثق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستوثق
تصویر مستوثق
دارای وثوق و اطمینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موثق
تصویر موثق
مورد وثوق و اطمینان، کسی که طرف وثوق و اعتماد باشد، استوار شده
فرهنگ فارسی عمید
(عَفْوْ)
استوار داشتن و اعتماد کردن بر آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثقه. (منتهی الارب). استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَوْ وَ)
از ’ت وق’، سخت آرزومند. (منتهی الارب) (آنندراج). آرزومند. (ناظم الاطباء)، آنچه مورد خواهانی و آرزو باشد. شی ٔ متوق، ای متشهی (م ت ش ه ها) . (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به استواری فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). استوارکاری کردن و وثیقه گرفتن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تقوی و تثبت. (اقرب الموارد). استوار شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَثْ ثَ)
نعت مفعولی از توثیق. استوارکرده شده و اعتمادداشته شده. (ناظم الاطباء). استوار. (دهار). محکم. استوارداشته. مضبوط. مضنبط. وطید. واطد. ملتحم. مؤکد. (یادداشت مؤلف).
- خبر موثق، خبری که مورد اعتماد باشد. خبری که به راست بودن آن اطمینان حاصل است. (از یادداشت مؤلف).
، کسی که آن را ثقه گفته باشند. (ناظم الاطباء). مؤتمن. کسی که ثقه باشد و بر قول و فعل وی اعتماد می کنند. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح حدیث) نزد امامیه حدیثی را گویند که جمیع روات آن موثق (مورد اعتماد) غیر امامی باشند و این قسم را قوی نیز گویند. (تقسیم ابن طاوس). در اصطلاح رجال و درایه در نزد شیعه: حدیثی است که سند آن و سلسلۀ روات آن به معصوم متصل باشد ولیکن همه روات یا بعضی از آنها از روات فاسدالعقیده باشند ودوازده امامی نباشند. اما همه آنان را علمای امامیه توثیق کرده باشند. (یادداشت لغت نامه)
لغت نامه دهخدا
(مَ ثِ)
عهد و پیمان و استواری. (منتهی الارب، مادۀوث ق) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میثاق. (منتهی الارب). پیمان. ج، مواثق. (مهذب الاسماء). ج، مواثیق، میاثق. میاثیق. (منتهی الارب). عهداستوار. (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) ، زنهار. ج، مواثق. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَثْ ثِ)
سحاب متعثق، ابر فراهم آمدۀ بهم آمیخته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تعثق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَثْ ثِ)
نعت فاعلی از توثیق. رجوع به توثیق شود. استوارکننده و اعتماددارنده. (ناظم الاطباء). استوار (مأخذ آن وثوق). (غیاث) (آنندراج) ، کسی را ثقه گوینده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ثِ)
استواری گیرنده و استوار. (از منتهی الارب). سخت بسته. استوار کرده، وثیقه گیرنده از کسی. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیثاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَهَْ هَِ)
سنگریزۀ سخت گرم شده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به توهق شود، کسی که قطع کند سخن کسی را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَثْ ثِ)
به ستم مستولی شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). برجهنده و به ستم مستولی شونده. (ناظم الاطباء). و رجوع به توثب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَرْ رِ)
شتری که برگ خورد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر برگ خورنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تورق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَفْ فِ)
آن که با هم یکی و مجتمع نماید کلام مردم را و آماده سازد. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که کلام را جمع نموده و آماده و مهیا سازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَمْ مِ)
به دوستی پذیرفته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تومق شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نعت مفعولی از ایثاق. بندکرده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسته شده. (ناظم الاطباء). رجوع به ایثاق شود، محکم با هم بافته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
قلعه ای است میان واسط و اهواز. (منتهی الارب). قلعۀ محکمی است در بین اهواز و واسط و گویند مدینه ای است بین اهواز و قرقوب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موثق
تصویر موثق
قابل اعتماد و استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توثق
تصویر توثق
به استواری فرا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوق
تصویر متوق
سخت آرزومند
فرهنگ لغت هوشیار
گرو گیرنده، استوان وثیقه گیرنده، وثوق دارنده مطمئن: از هرجاوهرمحل بقلمرو اشرف. . همایون ما. . می آیندبهمه ابواب مستظهر و مستوثق... بوده بدانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موثق
تصویر موثق
((مُ ثَّ))
استوار کرده شده، مورد اطمینان و وثوق
فرهنگ فارسی معین
امین، بااعتبار، درست، موتمن، محرم، مطمئن، معتبر، معتمد، استوار، محکم
متضاد: ناموثق
فرهنگ واژه مترادف متضاد