شیر درهم آمیخته. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چند قسم شیر درهم آمیخته. (ناظم الاطباء) ، کسی که سیر نوشد از شیر چندانکه به خواب شود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برجهنده و شتابان رونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهدکر شود
شیر درهم آمیخته. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چند قسم شیر درهم آمیخته. (ناظم الاطباء) ، کسی که سیر نوشد از شیر چندانکه به خواب شود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برجهنده و شتابان رونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهدکر شود
خرسند و شادان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شاد و خرم و شادان. (ناظم الاطباء) ، کسی که در رفتن، گوشت و استخوانهای وی میلرزد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهذکر شود، سیر شده از شیر. (ناظم الاطباء)
خرسند و شادان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شاد و خرم و شادان. (ناظم الاطباء) ، کسی که در رفتن، گوشت و استخوانهای وی میلرزد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهذکر شود، سیر شده از شیر. (ناظم الاطباء)
شترماده ای که پالیز (کذا) نخست آبستن گردد. (از منتهی الارب). شتر ماده ای که کمتر تخلف از آبستنی میکند پس از جفت شدن با نر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
شترماده ای که پالیز (کذا) نخست آبستن گردد. (از منتهی الارب). شتر ماده ای که کمتر تخلف از آبستنی میکند پس از جفت شدن با نر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
مأخوذ ازتازی، هر چیز واگذاشته شده و ترک شده و ساقط گشته. (ناظم الاطباء). - اموال متروکه، چیزهائی که از شخص مرده باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به متروک و متروکات شود
مأخوذ ازتازی، هر چیز واگذاشته شده و ترک شده و ساقط گشته. (ناظم الاطباء). - اموال متروکه، چیزهائی که از شخص مرده باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به متروک و متروکات شود
مؤنث متحرک. ج، متحرکات: هر بیت را دو نیمه باشد که در متحرکات و سواکن بهم نزدیک باشند. (المعجم چ دانشگاه ص 27) ، مأخوذ ازتازی، جنباننده و حرکت دهنده. (ناظم الاطباء). - قوای متحرکه، قوه هائی که حرکت میدهند و حرکت وارد می کنند و می جنبانند. (ناظم الاطباء)
مؤنث متحرک. ج، متحرکات: هر بیت را دو نیمه باشد که در متحرکات و سواکن بهم نزدیک باشند. (المعجم چ دانشگاه ص 27) ، مأخوذ ازتازی، جنباننده و حرکت دهنده. (ناظم الاطباء). - قوای متحرکه، قوه هائی که حرکت میدهند و حرکت وارد می کنند و می جنبانند. (ناظم الاطباء)
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست