جدول جو
جدول جو

معنی متهمش - جستجوی لغت در جدول جو

متهمش
(مُ تَ هََ مْ مِ)
چشمۀ چاه که روان شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چشمۀ روان شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهمش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متهم
تصویر متهم
کسی که به او تهمت زده شده، کسی که کار بدی به او نسبت داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متهمه
تصویر متهمه
متهم، آنکه به او تهمت زده شده، آنکه کار بدی به او نسبت داده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ هََ رْ رِ)
ابر که واگردد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابر واگردیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهرش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
آمیخته شده. (ناظم الاطباء). آمیخته شونده، ستور نرم رونده. (آنندراج). و رجوع به اهتماش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَمْ مِ)
شتاب کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتاب و جلد. (ناظم الاطباء) ، پوست ورترنجیده و فراهم آمده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
در یکدیگر درآینده و جنبنده با هم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آمیخته و درهم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهامش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ بْ بِ)
گردآینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گرد آمده و فراهم گشته. (ناظم الاطباء). کسی که ورز میکند و کسب مینماید جهت عیال خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تهبش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ مْ مِ)
آن که بستم ستاند آب را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که بطور ستم میگیرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََمْ مِ)
کسی که از روی حیله گریه میکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهمع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ مْ مِ)
ستیهنده و کوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زحمت کش و ساعی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهمک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ مْ مِ)
جوینده و تجسس کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تجسس کننده و تلاش کننده. (ناظم الاطباء) ، شپش جوینده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهمم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ وْ وِ)
آمیخته شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، درهم آمیخته. (ناظم الاطباء) ، انبوهی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انبوهی کرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ شْ شِ)
مهربان گردنده و مهربان شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با میل و رغبت بطور دوستی و مهربانی. (ناظم الاطباء). شکسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهشم شود، سست و کاهل و ناتوان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
متهمه در فارسی مونث متهم: پسمار چفتمند مونث متهم جمع متهمات. مونث متهم جمع متهمات
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ناگوار شمارد آب و هوای شهری را بد نام شده و تهمت زده شده، مظنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهم
تصویر متهم
((مُ تَّ هَ))
بدنام و تهمت زده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متهم
تصویر متهم
Accused, Defendant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متهم
تصویر متهم
accusé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متهم
تصویر متهم
acusado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متهم
تصویر متهم
অভিযুক্ত , অভিযুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متهم
تصویر متهم
被告的 , 被告
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متهم
تصویر متهم
נאשם , נאשם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متهم
تصویر متهم
피고인 , 피고인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متهم
تصویر متهم
suçlanan, sanık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متهم
تصویر متهم
tertuduh, terdakwa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متهم
تصویر متهم
accusato, imputato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متهم
تصویر متهم
आरोपी , अभियुक्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متهم
تصویر متهم
angeklagt, Angeklagter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متهم
تصویر متهم
acusado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متهم
تصویر متهم
beschuldigd, verdachte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متهم
تصویر متهم
обвинувачений , обвинувачений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متهم
تصویر متهم
обвиняемый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متهم
تصویر متهم
oskarżony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متهم
تصویر متهم
被告の , 被告
دیکشنری فارسی به ژاپنی