جدول جو
جدول جو

معنی متهشم - جستجوی لغت در جدول جو

متهشم(مُ تَ هََ شْ شِ)
مهربان گردنده و مهربان شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با میل و رغبت بطور دوستی و مهربانی. (ناظم الاطباء). شکسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهشم شود، سست و کاهل و ناتوان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متهم
تصویر متهم
کسی که به او تهمت زده شده، کسی که کار بدی به او نسبت داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متجشم
تصویر متجشم
کسی که به تکلف کاری را می کند، رنج برنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ هََ قْ قِ)
آن که کلان لقمه خورد طعام را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که لقمۀ کلان فرو می برد. (ناظم الاطباء) ، چیره شونده و مظفر و پیروز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهقم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِ)
مطیع و خوار و رام. (ناظم الاطباء). و رجوع به اهتشام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ شِ)
شکسته شونده. (آنندراج). شکسته شده. (ناظم الاطباء) ، شتر خوار و سست. (آنندراج). شتر خوار و سست گردیده. رجوع به انهشام شود، گیاه پژمرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَشْ شِ)
به تکلف کار کننده و رنج آن کشنده. (آنندراج). رنج کشنده و به تکلف کار کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجشم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَشْ شِ)
خشک شونده. (آنندراج). خشک شده و پژمرده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تعشم شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آنکه در تهامه آیدو رود. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بسیار آمد و شد کننده در تهامه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ تْ تِ)
دندان شکسته. (آنندراج) (از منتهی الارب). شکسته دندان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهتم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ دْ دِ)
ویران. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خراب شده و ویران شده و منهدم گشته وپایمال شده در ویرانی. (ناظم الاطباء) ، خشمناک ترساننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). و رجوع به تهدم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ زْ زِ)
ابر با بانگ و تندر. (آنندراج) (از منتهی الارب). ابر بانگ کننده. (مهذب الاسماء). ابر با تندر. و رجوع به تهزم شود، تندر. (ناظم الاطباء) ، عصای شکسته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چوبدستی شکسته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهزم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ ضْ ضِ)
ستم نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ظالم و ستمگر. (ناظم الاطباء) ، خشم گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، زیانکار ناحق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ سْ سِ)
شکسته و شکافته. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به متهشم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَهََ کْ کِ)
مرد متکبر. (از منتهی الارب) (آنندراج). مرد بزرگ منش متکبر. (ناظم الاطباء). متکبر. (ازذیل اقرب الموارد). و رجوع به تهکم و مستهکم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ مْ مِ)
چشمۀ چاه که روان شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چشمۀ روان شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهمش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ مْ مِ)
جوینده و تجسس کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تجسس کننده و تلاش کننده. (ناظم الاطباء) ، شپش جوینده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهمم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ وْوِ)
آن که سر فرودافکند و جنباند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد خواب آلودۀ سر فرودافکننده جنبان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهوم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ یْ یِ)
آشفته و حیران. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهیم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَشْ شِ)
گوشت بوی گرفته. (آنندراج). لحم متخشم، گوشت ماندۀ بوی گرفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخشم شود، بسیار مست. (اقرب الموارد). رجل متخشم، مرد مست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَشْ شِ)
ننگ دارنده. (آنندراج). ننگ داشته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحشم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَشْ شِ)
آغازکننده کاری را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آغاز کننده. (ناظم الاطباء) ، نرم و ملایم در پرسش علم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنشم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهشم
تصویر تهشم
مهربان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحشم
تصویر متحشم
ننگ دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ناگوار شمارد آب و هوای شهری را بد نام شده و تهمت زده شده، مظنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهکم
تصویر متهکم
مرد متکبر، بزرگ منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجشم
تصویر متجشم
رنجبر بتکلف کاری کننده جمع متجشمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهدم
تصویر متهدم
ویران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهم
تصویر متهم
((مُ تَّ هَ))
بدنام و تهمت زده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجشم
تصویر متجشم
((مُ تَ جَ شِّ))
به تکلف کاری کننده، جمع متجشمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متهم
تصویر متهم
Accused, Defendant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متهم
تصویر متهم
acusado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متهم
تصویر متهم
angeklagt, Angeklagter
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متهم
تصویر متهم
oskarżony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متهم
تصویر متهم
обвиняемый
دیکشنری فارسی به روسی