جدول جو
جدول جو

معنی متهاجر - جستجوی لغت در جدول جو

متهاجر
(مُ تَ جِ)
همدیگر برنده وجدایی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). از یکدیگر جدا شده و تفریق کرده و از همدیگر دوری کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهاجر شود
لغت نامه دهخدا
متهاجر
همدیگر برنده و جدایی کننده، از یکدیگر جدا شده
تصویری از متهاجر
تصویر متهاجر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که از شهر یا وطن خود به شهر یا کشور دیگر برود و در آنجا سکنی گزیند، هجرت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متهاجم
تصویر متهاجم
هجوم کننده، حمله ور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متاجر
تصویر متاجر
تجارت خانه ها
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَجِ)
منازعت و خلاف کننده با هم. (آنندراج) (منتهی الارب). با هم دیگر مخالفت و منازعت کرده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشاجر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
با هم مباح گرداننده خون را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متهادم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهادر و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با هم هجو کننده. (آنندراج). یکدیگر را هجو کننده
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
هجوم کننده و حمله نماینده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهاجم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
دعوی باطل کننده بر یکدیگر و یکدیگر را تکذیب کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر یکدیگر دعوی باطل کننده و یکدیگر را تکذیب کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد و تهاتر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهاجر
تصویر تهاجر
با همدیگر بریدن و جدائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از جایی به جایی رود و از زمینی به زمینی هجرت نماید، مفارقت کننده از خانه و اقربا یعنی مسافر، آنکه از وطن خود هجرت کند و در جائی دیگر مسکن گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاجر
تصویر متاجر
محلهای تجارت، تجارتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهاجم
تصویر متهاجم
هجوم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاجر
تصویر متشاجر
در هم آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهاجم
تصویر متهاجم
((مُ تَ جِ))
هجوم کننده، حمله کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
((مُ جِ))
هجرت کننده آن که از وطن خود هجرت کرده در جایی دیگر مسکن گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
کوچنده
فرهنگ واژه فارسی سره
صفت تجاوزگر، متجاوز، حمله ور، متعدی، مهاجم، یورشگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
Migrant, Migrator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
이민자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
göçmen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
অভিবাসী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
प्रवासी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
Migrant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
мігрант
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
мигрант
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrant
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
migrante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهاجر
تصویر مهاجر
移民
دیکشنری فارسی به چینی