ستاره شناس و وقت شناس. (منتهی الارب) (آنندراج). ستاره شناس و وقت شناس و منجم. (از اقرب الموارد) ، کسی که از بی خوابی و یا از عشق، ستاره می شمارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنجم شود
ستاره شناس و وقت شناس. (منتهی الارب) (آنندراج). ستاره شناس و وقت شناس و منجم. (از اقرب الموارد) ، کسی که از بی خوابی و یا از عشق، ستاره می شمارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنجم شود
قسمی از خورش که از گوشت و روغن و آلو و قیسی و گردو و خلال بادام و پسته و خلال نارنج می سازند. (ناظم الاطباء). خورشی که از گوشت و روغن و پیاز سرخ کرده با انواع میوه های خشک چون گردو و آلو و گوجه برقانی و بادام و پسته و غیره سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). متنجان. و رجوع به مطنجن شود
قسمی از خورش که از گوشت و روغن و آلو و قیسی و گردو و خلال بادام و پسته و خلال نارنج می سازند. (ناظم الاطباء). خورشی که از گوشت و روغن و پیاز سرخ کرده با انواع میوه های خشک چون گردو و آلو و گوجه برقانی و بادام و پسته و غیره سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). متنجان. و رجوع به مطنجن شود
روای حاجت خواهنده و جوینده آن را. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که روای حاجت میخواهد و می یابد آن را. (ناظم الاطباء). و رجوع به توجز شود، مشتری و خریدار. (ناظم الاطباء)
روای حاجت خواهنده و جوینده آن را. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که روای حاجت میخواهد و می یابد آن را. (ناظم الاطباء). و رجوع به توجز شود، مشتری و خریدار. (ناظم الاطباء)
تندر آواز کننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برجنبندۀ به آهستگی از بسیاری آب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، رجز خواننده. (ناظم الاطباء). حدی کننده به رجز. (از منتهی الارب). و رجوع به ترجز شود
تندر آواز کننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برجنبندۀ به آهستگی از بسیاری آب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، رجز خواننده. (ناظم الاطباء). حُدی کننده به رجز. (از منتهی الارب). و رجوع به ترجز شود
روایی خواستن و وعده وفا کردن جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به تحصیل این اموال و تنجز این اقوال معتمدان روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). هر دو به حضرت رسیدند و مراسم خدمت بجای آوردند و تنجز وعد و تأکید عقد نکاح مطالبت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 376) ، ستیهیدن به آشامیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
روایی خواستن و وعده وفا کردن جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به تحصیل این اموال و تنجز این اقوال معتمدان روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). هر دو به حضرت رسیدند و مراسم خدمت بجای آوردند و تنجز وعد و تأکید عقد نکاح مطالبت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 376) ، ستیهیدن به آشامیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
وفاکننده وعده و رواکننده حاجت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : همه امرش به کام دل روان باد همه آهنگ او را دهر منجز. منجیک. ، چست و چالاک. (ناظم الاطباء) ، داروی مسهل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
وفاکننده وعده و رواکننده حاجت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : همه امرش به کام دل روان باد همه آهنگ او را دهر منجز. منجیک. ، چست و چالاک. (ناظم الاطباء) ، داروی مسهل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)