جدول جو
جدول جو

معنی متناولات - جستجوی لغت در جدول جو

متناولات
(مُ تَ وِ)
خوراکها و اطعمه. (آنندراج). مأخوذ از تازی، خوراکها و مأکولات و طعامها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متناول
تصویر متناول
گیرندۀ چیزی، آنکه می گیرد، آنکه می خورد، تناول کننده، خورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناولت
تصویر مناولت
عطا کردن، بخشش کردن، چیزی به یکدیگر دادن و گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناوات
تصویر مناوات
با هم دشمنی کردن و فخر نمودن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَ)
گردش در جنگ و در کشتی. گویند کانت بینهم مجاولات. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجاوله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
جمع واژۀ مقاوله. گفت و شنودها. گفتگوها: بعداز مقاولات بسیار اتفاق بر آن افتاد که هرات فایق راباشد و نیشابور و قیادت جیوش ابوعلی را. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 108). و رجوع به مقاوله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ)
جمع واژۀ منازله. رجوع به منازله شود، معانیی که از غیب بر دل نازل شود: بر مترسمان و متشبهان و طایفه ای که از معاملات قوالب به منازلات قلوب نرسیده اند حلال نباشد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 158). تا بدان واسطه مقبول ومنظور دلهای اهل معاملات و منازلات شوند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 157). رجوع به منازلت (اصطلاح تصوف) شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
جمع واژۀ مناوشه: میان او و... به کرات مناوشات رفته و حربهای عظیم قایم گشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 416). رجوع به مناوشه و مناوشت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزهای روایت شده و اخبار و احادیث دیگران و مطالب تاریخی و متعلق به تاریخ. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ منقوله، تأنیث منقول مقابل معقولات: از منقولات کلام اردشیر بابک و مقولات حکمت اوست که... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 18). رجوع به منقول شود، اموال قابل حمل و نقل: جنید گوید تا توانی منقولات خانه سفالین ساز. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 51). اثاث و امتعه و مکنوز و مدخر از محمولات اثقال و منقولات احمال خانه به جایگاهی نقل باید کردن که اختیار افتد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 289). رجوع به منقول (معنی پنجم) شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَ)
گرفته شده، خورده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناول شود
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ)
به نوبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
جمع واژۀ مناوله: در اثناء مناولات و تضاعیف آن حالات بهرام گور گفت دهقان را که... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 21). رجوع به مناوله و مناولت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متساویات
تصویر متساویات
جمع متساویه، برابران همکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناولات
تصویر تناولات
جمع تناول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناوات
تصویر مناوات
دشمنی کردن باهم، مفاخرت کردن، دشمنی، مفاخرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناولت
تصویر مناولت
عطا کردن عطا بخشیدن، عطا بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناول
تصویر متناول
گیرنده، خورنده گیرنده چیزی، خورنده جمع متناولین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداخلات
تصویر متداخلات
جمع متداخله، همخلیدگان جمع متداخله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهلات
تصویر متجاهلات
جمع متجاهله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداولات
تصویر تداولات
جمع تداول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاوزات
تصویر متجاوزات
جمع متجاوزه، ویهزکان مرز گذران ستمگران افزون ها جمع متجاوزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناولین
تصویر متناولین
جمع متناول در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسبات
تصویر متناسبات
جمع متناسبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواصلات
تصویر متواصلات
جمع متواصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقولات
تصویر منقولات
جمع منقوله (منقول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداولات
تصویر متداولات
جمع متداوله، زند کان روا گان جمع متداوله، جمع متداوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاولات
تصویر مقاولات
جمع مقاوله، گفت و شنود ها، پیوند نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمولات
تصویر متمولات
جمع متموله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاملات
تصویر متاملات
جمع متامله، فرجام اندیشان درنگ کنندگان جمع متامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطاولات
تصویر تطاولات
جمع تطاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحولات
تصویر منحولات
جمع منحوله (منحول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناول
تصویر متناول
((مُ تَ وِ))
گیرنده چیزی، خورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناولت
تصویر مناولت
((مُ وِ لَ))
عطا کردن، عطا بخشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناوات
تصویر مناوات
((مُ))
دشمنی کردن با هم، مفاخرت کردن
فرهنگ فارسی معین