- متناوب
- پی در پی
معنی متناوب - جستجوی لغت در جدول جو
- متناوب
- آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری
- متناوب
- به نوبت گیرنده
- متناوب ((مُ تَ وِ))
- یکی پس از دیگری، آنچه به نوبت بیاید
- متناوب
- Alternating, Intermittent
- متناوب
- alternante, intermitente
- متناوب
- abwechselnd, intermittierend
- متناوب
- naprzemienny, przerywany
- متناوب
- чередующийся , прерывистый
- متناوب
- чергуючийся , переривчастий
- متناوب
- afwisselend, intermitterend
- متناوب
- alternante, intermitente
- متناوب
- alternatif, intermittent
- متناوب
- alternato, intermittente
- متناوب
- वैकल्पिक , आवधिक
- متناوب
- একে অপরকে বদলানো , বিরতিপূর্ণ
- متناوب
- bergantian, terputus-putus
- متناوب
- dönüşümlü, aralıklı
- متناوب
- 교차하는 , 간헐적인
- متناوب
- חילופי , פרקטיבי
- متناوب
- 交替的 , 间歇的
- متناوب
- 交互的 , 断続的な
- متناوب
- mbadala, ya kutatizika
- متناوب
- สลับ , เป็นระยะๆ
- متناوب
- متناولٌ , متفجّئٌ
- متناوب
- متبادل , متناوب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متناوب
برازنده
خودرابه خواب زننده،
کسی یا چیزی که با دیگری نسبت و همانندی داشته باشد، دارای تناسب و هماهنگی، چیزی که اجزای آن با هم هماهنگ باشد، خوش ترکیب
خوابیده نما، خوابنده خود را بخواب زننده، خوابنده جمع متناومین
گیرنده، خورنده گیرنده چیزی، خورنده جمع متناولین
مشابه و مانند، فراخور، هماهنگ