جدول جو
جدول جو

معنی متناوب - جستجوی لغت در جدول جو

متناوب
آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
فرهنگ فارسی عمید
متناوب(مُ تَ وِ)
به نوبت گیرندۀ آب و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). به نوبه. به نوبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناوب شود
لغت نامه دهخدا
متناوب
به نوبت گیرنده
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
فرهنگ لغت هوشیار
متناوب((مُ تَ وِ))
یکی پس از دیگری، آنچه به نوبت بیاید
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
فرهنگ فارسی معین
متناوب
پی در پی
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
فرهنگ واژه فارسی سره
متناوب
بالتّناوب
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به عربی
متناوب
Alternating, Intermittent
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متناوب
alternatif, intermittent
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متناوب
متبادل , متناوب
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به اردو
متناوب
alternante, intermitente
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متناوب
abwechselnd, intermittierend
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به آلمانی
متناوب
naprzemienny, przerywany
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به لهستانی
متناوب
чередующийся , прерывистый
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به روسی
متناوب
чергуючийся , переривчастий
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متناوب
afwisselend, intermitterend
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به هلندی
متناوب
متناوب
دیکشنری اردو به فارسی
متناوب
สลับ , เป็นระยะๆ
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به تایلندی
متناوب
alternato, intermittente
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متناوب
mbadala, ya kutatizika
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متناوب
交互的 , 断続的な
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متناوب
交替的 , 间歇的
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به چینی
متناوب
חילופי , פרקטיבי
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به عبری
متناوب
교차하는 , 간헐적인
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به کره ای
متناوب
alternante, intermitente
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متناوب
bergantian, terputus-putus
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متناوب
একে অপরকে বদলানো , বিরতিপূর্ণ
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به بنگالی
متناوب
वैकल्पिक , आवधिक
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به هندی
متناوب
dönüşümlü, aralıklı
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متناسب
تصویر متناسب
کسی یا چیزی که با دیگری نسبت و همانندی داشته باشد، دارای تناسب و هماهنگی، چیزی که اجزای آن با هم هماهنگ باشد، خوش ترکیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناوم
تصویر متناوم
خودرابه خواب زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
مشابه و مانند، فراخور، هماهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناول
تصویر متناول
گیرنده، خورنده گیرنده چیزی، خورنده جمع متناولین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوم
تصویر متناوم
خوابیده نما، خوابنده خود را بخواب زننده، خوابنده جمع متناومین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوبه
تصویر متناوبه
مونث متناوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
برازنده
فرهنگ واژه فارسی سره