جدول جو
جدول جو

معنی متنادی - جستجوی لغت در جدول جو

متنادی
(مُ تَ)
همدیگر را خواننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را خواننده و طلبنده. (ناظم الاطباء) ، فراهم آمده و با هم در انجمن نشسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متفادی
تصویر متفادی
پرهیزکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمادی
تصویر متمادی
مدت دار، طولانی، ویژگی کسی که بر چیزی اصرار و لجاج کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
آنچه آخر داشته باشد و به انتها برسد، به پایان رسیده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
دورشونده. (آنندراج). برگشته به کناری دور و بسیار دور و عقب کشیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
بادیه نشین. (آنندراج). روستائی و دهاتی و بیابانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
یکدیگر را سربها دهنده و واخرنده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : تاش مدت سه سال به جرجان بماند و همگی خاطر او به خدمت نوح بن منصورملتفت بود و بر مفارقت حضرت او متلهف و متأسف و ازسمت عقوق و اهمال حقوق مستعفی و متفادی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 99) ، پرهیز کننده از کسی و یکسو شونده از او. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
همدیگر را دشمنی کننده. (آنندراج). مخالف یکدیگر. (ناظم الاطباء) ، مکان: متعاد، جای متفاوت و ناهموار. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
همدیگر را هدیه دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به یکدیگر هدیه و تعارف دهنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهادی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
فراموش نماینده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که ادعای فراموشی میکند و فراموشی را بهانه مینماید. (ناظم الاطباء). رجوع به تناسی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
مست شده از شراب. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با هم پیشی گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دلتنگ از غلبۀ حریف. (ناظم الاطباء) ، مشغول به تعاطی و رد و بدل کلام. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناطی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
آن که برانگیزاند یکدیگر را بر جنگ، به گفتن خبر کشتگان خود. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خبر میدهد از کشته شدن یار خود تا مردم را برانگیزاند بر جنگ و خصومت با هم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناعی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
به پایان رسنده و بمنتها رسنده. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بپایان رسیده. و تمام کرده. (ناظم الاطباء) ، محدود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد. و رجوع به تناهی شود.
- متناهی بودن، محدود بودن: پیدا کردن حال متناهی بودن هر چه در پیشی و سپسی هست و متناهی بودن علتهای خاص... (دانشنامه ص 58).
- نامتناهی، بی انتها. بی پایان. نامحدود. مقابل متناهی:
آنجا که بحر نامتناهی است موج زن
شاید که شبنمی نکند قصد آشنا.
عطار.
و رجوع به همین کلمه شود.
، پرداخته شده. (ناظم الاطباء) ، رسانندۀ خبر. (آنندراج) (منتهی الارب) ، خبر رسیده. (ناظم الاطباء) ، آب که در حوض بازایستد و آرمد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آب ایستاده و آرمیده، دوراندیش و زیرک و هوشیار و بافرست. (ناظم الاطباء) ، بازداشته شده از منکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکدیگر را بازدارنده و منعکننده. (ناظم الاطباء). یکدیگر را بازدارنده. (آنندراج). و رجوع به تناهی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با همدیگر منافی گردیده و یکدیگر را نفی کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تنافی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
دراز. (آنندراج) (غیاث). هر چیز دراز و طولانی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مدت متمادی، مدت دراز و زمان بسیار. (ناظم الاطباء) ، ستیهنده در چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب). ستیزنده و خصومت کننده، کسی که الحاح واصرار در کاری میکند و مداومت بر آن مینماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمادی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَدِ)
یکدیگر را لقب نهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به همدیگر بد گوینده و دشنام دهنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنادس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
همدیگر همنشینی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مشغول به هم صحبتی و همدمی در گفتگو و همنشینی در مجلس شراب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با هم راز گوینده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با همدیگر راز گوینده و نجوا کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تناجی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متفادی
تصویر متفادی
سر بها دهنده، دوری گزیننده فدا (سربها) برای هم دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
منادا در فارسی: بانگیده بانگنده ندا داده شده خوانده شده، خبر یا حکمی که جارچی در ملا عام با صدای بلند ابلاغ کند، اسمی که پس از حرف ندا آید: ای مرد، یا حسین، جار زدن توضیح در امثال عبارت} منادی کردند {که در نظم و نثر قدیم آمده بصیغه اسم مفعول - یعنی بفتح دال و الف آخر است - و آن مصدر میمی} نادیه {است و بمعنی ندا میباشد ولی اغلب آنرا} منادی {بصیغه اسم فاعل - یعنی مکسور - خوانند (دکتر خیام پور. نداب 3- 2 ص 2- 101) ندا کننده، جار زننده جارچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متادی
تصویر متادی
مهیا و آماده شده رسنده، رسا ننده رسنده و اصل، رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنادی
تصویر تنادی
همدیگر را خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعادی
تصویر متعادی
همجنگ دشمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
بپایان رسنده، تمام کرده، آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسی
تصویر متناسی
فرا موشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمادی
تصویر متمادی
دراز، هر چیز طولانی کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
((مُ تَ))
به پایان رسیده، آنچه انتها و پایان داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمادی
تصویر متمادی
((مُ تَ))
طولانی، دائمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنادی
تصویر تنادی
((تَ))
یکدیگر را ندا کردن، هم را خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منادی
تصویر منادی
((مُ))
جار زننده، جارچی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منادی
تصویر منادی
((مُ دا))
ندا داده شده، خوانده شده، خبری که با جار زدن اعلام می کنند، اسمی که پس از حرف ندا بیاید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منادی
تصویر منادی
پیام آور
فرهنگ واژه فارسی سره
محدود، متناهیه، نهایت دار
متضاد: نامتناهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دراز، طولانی، مدید، ممتد
فرهنگ واژه مترادف متضاد