پراکنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). پراکنده و به اینجا و به آنجا افتاده. (ناظم الاطباء) ، بیمار و هلاک شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناثر شود
پراکنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). پراکنده و به اینجا و به آنجا افتاده. (ناظم الاطباء) ، بیمار و هلاک شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناثر شود
هراسان و گریزان از ترس و بیم. (ناظم الاطباء)، برنده همدیگر را نزد حاکم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)، الفاظی را گویند که به گفتن مشکل بود و یکدیگر را امتحان کنند به گفتن الفاظ متنافر یا دو بار یا سه بار بر ولا بتوانند گفتن (یا نه) چنانکه این الفاظ است: خواجه تو چه تجارت کنی. کم کس این را سه بار بیک دم تواند گفت که زبانش درنیاویزد و ضد این را که آسان بود گفتن و خوش و روان بود متلایم خوانند. (حدائق السحر فی دقائق الشعر چ مرحوم اقبال ص 87). و رجوع به تنافر شود
هراسان و گریزان از ترس و بیم. (ناظم الاطباء)، برنده همدیگر را نزد حاکم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)، الفاظی را گویند که به گفتن مشکل بود و یکدیگر را امتحان کنند به گفتن الفاظ متنافر یا دو بار یا سه بار بر وِلا بتوانند گفتن (یا نه) چنانکه این الفاظ است: خواجه تو چه تجارت کنی. کم کس این را سه بار بیک دم تواند گفت که زبانش درنیاویزد و ضد این را که آسان بود گفتن و خوش و روان بود متلایم خوانند. (حدائق السحر فی دقائق الشعر چ مرحوم اقبال ص 87). و رجوع به تنافر شود
بریکدیگر نگرنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگرنده یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء) ، مقابله نماینده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقابل و روبرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناظر شود
بریکدیگر نگرنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگرنده یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء) ، مقابله نماینده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقابل و روبرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناظر شود
یکدیگر را کشتن. (زوزنی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (آنندراج). تناحر القوم علی الامر، همدیگر حریصی کردند بر آن چندانکه قریب شدند که به کشش پیوندند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، همدیگر مقابل شدن هر دو سرای، عدول کردن از راه: تناحروا عن الطریق. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
یکدیگر را کشتن. (زوزنی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (آنندراج). تناحر القوم علی الامر، همدیگر حریصی کردند بر آن چندانکه قریب شدند که به کشش پیوندند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، همدیگر مقابل شدن هر دو سرای، عدول کردن از راه: تناحروا عن الطریق. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)