رنگ کرده به مریق یا به زعفران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رنگ کرده به زعفران و گل کافشه. (ناظم الاطباء). جامۀ رنگ کرده به عصفر یا زعفران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
رنگ کرده به مریق یا به زعفران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رنگ کرده به زعفران و گل کافشه. (ناظم الاطباء). جامۀ رنگ کرده به عصفر یا زعفران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
شتابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جلد و شتاب. (ناظم الاطباء) ، جویندۀ چراگاه، کسی که بینی وی در خشم می جنبد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمرع شود
شتابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جلد و شتاب. (ناظم الاطباء) ، جویندۀ چراگاه، کسی که بینی وی در خشم می جنبد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمرع شود
آن که بینی افشاند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آن که افتان و خیزان و مضطربانه می رود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمخط شود
آن که بینی افشاند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آن که افتان و خیزان و مضطربانه می رود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمخط شود
در باران شونده و پیش باران شونده. (از منتهی الارب). به تنزه رفتن پس از باران. (از اقرب الموارد) ، اسبان که به همدیگر پیشی گیران آیند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
در باران شونده و پیش باران شونده. (از منتهی الارب). به تنزه رفتن پس از باران. (از اقرب الموارد) ، اسبان که به همدیگر پیشی گیران آیند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
شتر که سخت کند دست را وقت دویدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اسب یا شتری که در رفتن دست را سخت می کشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمغط شود
شتر که سخت کند دست را وقت دویدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اسب یا شتری که در رفتن دست را سخت می کشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمغط شود
آن که در هلاکت افتد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در هلاکت افتاده. (ناظم الاطباء). آن که به کار دشوار افتد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به اشکال افتاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تورط شود. - متورط شدن، درورطه افتادن. به دشواری و هلاکت افتادن: از آن گاوطبعان حماقت پیمای که تا به گردن در اوحال تبدل احوال متورط شدند. (مرزبان نامه ص 225)
آن که در هلاکت افتد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در هلاکت افتاده. (ناظم الاطباء). آن که به کار دشوار افتد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به اشکال افتاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تورط شود. - متورط شدن، درورطه افتادن. به دشواری و هلاکت افتادن: از آن گاوطبعان حماقت پیمای که تا به گردن در اوحال تبدل احوال متورط شدند. (مرزبان نامه ص 225)