جدول جو
جدول جو

معنی متورط

متورط((مُ تَ وَ رِّ))
به ورطه افتنده، فرو رونده، به کار دشوار افتاده
تصویری از متورط
تصویر متورط
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متورط

متورط

متورط
گیر افتاده پای در گل فرو رونده بورطه افتنده فرو رونده، بکار دشوار بافتاده
فرهنگ لغت هوشیار

متورط

متورط
کسی که دچار سختی و مشکلی شده، در ورطه افتاده، در ورطه فرورونده
متورط
فرهنگ فارسی عمید

متورط

متورط
آن که در هلاکت افتد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در هلاکت افتاده. (ناظم الاطباء). آن که به کار دشوار افتد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به اشکال افتاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تورط شود.
- متورط شدن، درورطه افتادن. به دشواری و هلاکت افتادن: از آن گاوطبعان حماقت پیمای که تا به گردن در اوحال تبدل احوال متورط شدند. (مرزبان نامه ص 225)
لغت نامه دهخدا