جدول جو
جدول جو

معنی متلیه - جستجوی لغت در جدول جو

متلیه
(مُ یَ)
از ’ت ل و’، متلی. ماده شتر با بچه که پس از وی رود. ج، متالی. یقال ناقه متل و ناقه متلیه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اشتر با بچه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتلیه
تصویر آتلیه
کارگاهی که در آن یک یا چند هنرمند به کارهای هنری مشغول باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالیه
تصویر مالیه
مربوط به مال، دارایی، امور مالی، کالا، مالیات
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ لَیْ یِ)
به شیر ماننده در هوا و حرص. (آنندراج) (از منتهی الارب). مانا به شیر بیشه، بی باک و دلیر، موذی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
رجوع به متلیه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یَهْ)
زمینی که مردم در آن گم شوند. (ناظم الاطباء). متیهه. (از محیطالمحیط) (از منتهی الارب). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لی یَ)
بقیۀ وام و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باقی وام. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تِ یِ)
شارل (1828- 1913 میلادی). مهندس فرانسوی و کاشف روشهای محافظت مواد غذایی بوسیلۀ برودت است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
رجوع به مفلی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لی یَ)
دختر که بر او ولی گمارده شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ لی یَ)
مطلی. رجوع به مطلی شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
دشمن داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دشمن داشتن و بسیار ناپسند و زشت دانستن و ترک کردن کسی یا چیزی را. قلاء. قلی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ لی یَ)
ماده شتر بسته شده سر گور صاحبش. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گاله. بیخود و سرگشته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
- متلوه العقل، دیوانۀ سودایی و مجنون. (آنندراج). دیوانه و بی عقل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَوْ وِهْ)
سراب درخشنده و مضطرب. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مضطرب و جنبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هی)
بازی کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تلهی شود، خود را مشغول کننده به چیزی. (ناظم الاطباء) ، بازی دوست، فراموشکار و غافل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَیْ یِ)
نرم گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نرم و ملایم. (ناظم الاطباء) ، چاپلوسی کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چاپلوس. رجوع به تلین شود، بارحم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَ)
تأنیث ممتلی. پر. آگنده، زن آگنده گوشت. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در پی کسی رفتن، نزدیک بمردن رسیدن، نماز نوافل را تابع فرائض ساختن، ادا کردن نذر خود را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ملیح. (منتهی الارب) (از آنندراج) (اقرب الموارد). زیبا و ملیح و خوب صورت. (ناظم الاطباء) ، رجل ملیه و ممتله ، مرد عقل از دست داده. (از اقرب الموارد) ، سلیه ملیه، بی مزه. و سلیخ و ملیخ نیز گویند و گفته شده است اتباع است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مطلیه
تصویر مطلیه
چکش خورده کوفته: آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متولیه
تصویر متولیه
مونث متولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلوه
تصویر متلوه
تا سه مند، آبسار درخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقیه
تصویر متقیه
متقیه در فارسی مونث متقی: شاهنده پارسا مونث متقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجلیه
تصویر متجلیه
مونث متجلی جمع متجلیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیه
تصویر مالیه
پول و وجه نقد، دولت و ثروت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملیه
تصویر تملیه
برخوردار گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتلیه
تصویر آتلیه
کارگاه عکاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحلیه
تصویر متحلیه
مونث متحلی جمع متحلیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتلیه
تصویر آتلیه
((تُ یِّ))
کارگاه هنری که در آن چند هنرجو زیر نظر استاد به کار مشغولند، جایی که در آن فعالیت هنری انجام می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالیه
تصویر مالیه
((یِّ))
مؤنث مالی، وجه نقد و املاک و مستغلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتلیه
تصویر آتلیه
کارکد، کارگاه، هنرکده
فرهنگ واژه فارسی سره
کارگاه، نگارخانه، نگارستان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دارایی، پول نقد، ثروت، سرمایه، مستغلات، ملک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دچار حالت تهوّع، حالت تهوّع، تهوّع، تهوّع آور
دیکشنری اردو به فارسی