- متلون
- رنگ برنگ شونده
معنی متلون - جستجوی لغت در جدول جو
- متلون
- گوناگون، کسی که پی درپی تغییر عقیده بدهد، رنگارنگ
- متلون
- رنگ به رنگ، کنایه از کسی که مرتباً به رنگی درمی آید و تغییر فکر و عقیده می دهد، کنایه از گوناگون، مختلف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متلون
نگه دارندۀ نفس خود
به وجود آمده، پدید آمده
پدید آمده
تافته، دو تا گردنده خمنده
تا سه مند، آبسار درخشنده
درنگ کننده
آلوده شونده
دریابنده فرا گیرنده
نیاز رنگینی، چند رنگی، گونه گرفتن دارای رنگ شدن، رنگارنگ شدن رنگ برنگ گشتن، رنگارنگی، جمع تلونات
دارای رنگ شدن، رنگ به رنگ شدن، هر دم به رنگی درآمدن
رنگ آمیزی شده، رنگ شده، رنگارنگ، در علوم ادبی ذوبحرین
متن ها، پشت ها، درون چیزی ها، نوشته ها، مکتوب ها، مقابل حاشیه ها، بخشهای اصلی یک نوشته یا صفحه، جمع واژۀ متن
جمع متن، نسک ها دیپ ها جمع متن: متون ادبی
رنگ شده رنگ آمیزی شده رنگا رنگ رنگ کرده شده، رنگین
آنکه همواره تغییر اخلاق و تغییر عقیده بدهد، دمدمی
جمع متلون در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
ده دله بودن دمدمی بودن
دمدمی آنکه دایما تغییر عقیده و اخلاق دهد. دمدمی