جدول جو
جدول جو

معنی متلفم - جستجوی لغت در جدول جو

متلفم
(مُ تَ لَفْ فِ)
آن که روی بند و عمامه بندد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که دهان و بینی را با لفام بپوشاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلفم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متلف
تصویر متلف
کسی که چیزی را ضایع و نابود می کند، تلف کننده، اسراف کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ لَفْ فِ)
نیک برگشته نگرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که سر را برمیگرداند جهت نگریستن چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
جای هلاک. (از منتهی الارب) (آنندراج). جای هلاک و محل خوفناک. (ناظم الاطباء) ، بیابان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
تلف کننده و خراب و ضایعکننده. (غیاث) (از آنندراج). خراب کننده و هلاک کننده. (ناظم الاطباء). مهلک. (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک. کشنده. قاتل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج نماینده و ضایع کننده و مبذر. (ناظم الاطباء). مسرف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ)
بسیار تلف کننده. یقال رجال مخلاف متلاف و مخلف متلف. (منتهی الارب). بسیار تلف کننده. یقال رجل مخلف متلف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَبْ بُ)
روی بند بستن زن، عمامه بستن مرد بردهان بشکل نقاب چنانکه تا به نوک بینی رسد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
آنکه روی بند بر بینی می بندد. (ناظم الاطباء). و رجوع به التفام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَثْ ثِ)
آن که دهان بند نهد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که بر دهان وی دهان بند باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلثم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَجْجِ)
اسب لجام بسته. (آنندراج) (منتهی الارب). اسب لگام بسته. (ناظم الاطباء). رجوع به تلجم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَدْ دِ)
جامۀ کهنه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامۀ پاره و دریده. (ناظم الاطباء) ، کفشی که محتاج درپی و وصله شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلدم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَطْ طِ)
روی تیره و خاکسترگون. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلطم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَغْ غِ)
آن که ملاغم جنباند وقت سخن گفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که گرداگرد درون دهان را وقت سخن گفتن می جنباند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلغم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَفْ فِ)
سخن گوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تکلم کننده و سخن گوینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلفظ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَفْ فِ)
پوشیده و جامه در خود پیچیده، آن که پیری وی را در گرفته باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلفع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَفْ فِ)
آن که جامه در خود درپیچد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامه بر خود پیچیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلفف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَفْ فِ)
آن که درپیوندد به چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در پیوسته و متحد شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تلفق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَوْ وِ)
انتظار و درنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آهسته و با درنگ و شکیبا و صابر. (ناظم الاطباء). رجوع به تلوم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
به یکبار فروخورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که میخورد و می بلعدو فرو میبرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلهم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متلجم
تصویر متلجم
از ریشه پارسی - لگام بسته
فرهنگ لغت هوشیار
مرگ، بیابان، مرگجای جای مرگ تباه کننده از میان برنده به باد دهنده تلف کننده تباه کننده جمع متلفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلدم
تصویر متلدم
جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلفظ
تصویر متلفظ
واژه پرداز سخن پرداز سخن گوینده جمع متلفظین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلفف
تصویر متلفف
در نیام شونده، جامه پیچنده: برخود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلوم
تصویر متلوم
درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلفظ
تصویر متلفظ
((مُ تَ لَ فِّ))
سخن گوینده، جمع متلفظین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متلف
تصویر متلف
((مُ لِ))
تلف کننده، تباه کننده، جمع متلفین
فرهنگ فارسی معین
بادبه دست، خراج، گشاده باز، مسرف، ول خرج
متضاد: مقتصد
فرهنگ واژه مترادف متضاد