موج بر هم زننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موج متلاطم. (ناظم الاطباء). مواج. متلاطم. پرتلاطم. پرموج. خروشان: با لشکری چون شب مدلهم و دریای ملتطم از کثرت فزون از ریگ بیابان... (جهانگشای جوینی). و رجوع به التطام شود
موج بر هم زننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موج متلاطم. (ناظم الاطباء). مواج. متلاطم. پرتلاطم. پرموج. خروشان: با لشکری چون شب مدلهم و دریای ملتطم از کثرت فزون از ریگ بیابان... (جهانگشای جوینی). و رجوع به التطام شود
با همدیگر طپانچه زننده و به یکدیگر لطمه زننده. این لفظ اکثر در صفت دریای شدیدالموج واقع میشود. (آنندراج) (غیاث). با هم طپانچه زننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلاطم شود، مضطرب و لطمه و صدمه بر همدیگر زننده. (ناظم الاطباء) ، دریای بسیار موج. (ناظم الاطباء). که موجهای آن بایکدیگر خورد (دریا). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
با همدیگر طپانچه زننده و به یکدیگر لطمه زننده. این لفظ اکثر در صفت دریای شدیدالموج واقع میشود. (آنندراج) (غیاث). با هم طپانچه زننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلاطم شود، مضطرب و لطمه و صدمه بر همدیگر زننده. (ناظم الاطباء) ، دریای بسیار موج. (ناظم الاطباء). که موجهای آن بایکدیگر خورد (دریا). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
جامۀ کهنه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامۀ پاره و دریده. (ناظم الاطباء) ، کفشی که محتاج درپی و وصله شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلدم شود
جامۀ کهنه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامۀ پاره و دریده. (ناظم الاطباء) ، کفشی که محتاج درپی و وصله شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلدم شود
آن که ملاغم جنباند وقت سخن گفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که گرداگرد درون دهان را وقت سخن گفتن می جنباند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلغم شود
آن که ملاغم جنباند وقت سخن گفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که گرداگرد درون دهان را وقت سخن گفتن می جنباند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلغم شود
آن که روی بند و عمامه بندد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که دهان و بینی را با لفام بپوشاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلفم شود
آن که روی بند و عمامه بندد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که دهان و بینی را با لفام بپوشاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلفم شود