چاه کهنه که اطراف آن ریخته و ناصاف شده باشد و دولی را که در آن فرو میبرند جهت آب کشیدن پاره میکند. (ناظم الاطباء). بئر متلجفه، ای منخسفه. (از اقرب الموارد)
چاه کهنه که اطراف آن ریخته و ناصاف شده باشد و دولی را که در آن فرو میبرند جهت آب کشیدن پاره میکند. (ناظم الاطباء). بئر متلجفه، ای منخسفه. (از اقرب الموارد)
از ’ول ج’، درآینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که در می آید یا اجازۀ دخول میدهد. (ناظم الاطباء) ، درآورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به اتلاج شود، اجازۀ دخول داده شده. (ناظم الاطباء)
از ’ول ج’، درآینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که در می آید یا اجازۀ دخول میدهد. (ناظم الاطباء) ، درآورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به اتلاج شود، اجازۀ دخول داده شده. (ناظم الاطباء)
تلف کننده و خراب و ضایعکننده. (غیاث) (از آنندراج). خراب کننده و هلاک کننده. (ناظم الاطباء). مهلک. (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک. کشنده. قاتل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج نماینده و ضایع کننده و مبذر. (ناظم الاطباء). مسرف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
تلف کننده و خراب و ضایعکننده. (غیاث) (از آنندراج). خراب کننده و هلاک کننده. (ناظم الاطباء). مُهلِک. (محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مهلک. کشنده. قاتل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، تلف کننده و بر باد دهنده و اسراف کننده و مسرف و بی جا خرج نماینده و ضایع کننده و مبذر. (ناظم الاطباء). مسرف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بسیار تلف کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آن که مال بسیار تلف کند. (مهذب الاسماء). بسیار تلف کننده. یقال، رجل مخلاف متلاف. (ناظم الاطباء). سخت مسرف. مخلاف. مضیاع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بسیار تلف کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آن که مال بسیار تلف کند. (مهذب الاسماء). بسیار تلف کننده. یقال، رجل مخلاف متلاف. (ناظم الاطباء). سخت مسرف. مخلاف. مضیاع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
آن که دعوی کند متاع کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ادعا کننده و کسی که ادعای تملک چیزی را میکند. (ناظم الاطباء). رجوع به تلجج شود
آن که دعوی کند متاع کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ادعا کننده و کسی که ادعای تملک چیزی را میکند. (ناظم الاطباء). رجوع به تلجج شود
فروخورندۀ طعام. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بعیر متلقف، شتر که دو سپل دست را بجانب چپ مایل دارد در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (ازتاج العروس)
فروخورندۀ طعام. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بعیر متلقف، شتر که دو سپل دست را بجانب چپ مایل دارد در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (ازتاج العروس)
دریغ خورنده. (از منتهی الارب). افسوس خورنده و اندوهگین. (غیاث) (آنندراج). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول. (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده. اندوهناک. ج، متلهفین. (فرهنگ فارسی معین). متأسف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان. (گلستان) ، متحرک. (ناظم الاطباء)
دریغ خورنده. (از منتهی الارب). افسوس خورنده و اندوهگین. (غیاث) (آنندراج). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول. (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده. اندوهناک. ج، متلهفین. (فرهنگ فارسی معین). متأسف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان. (گلستان) ، متحرک. (ناظم الاطباء)