خویشتن را بند کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که خود را ضبط میکند و باز میدارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقید شود، با سعی و کوشش، زحمتکش. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
خویشتن را بند کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که خود را ضبط میکند و باز میدارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقید شود، با سعی و کوشش، زحمتکش. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
آن که در تابستان اقامت کند در جایی. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که میگذراند تابستان را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تقیظ شود
آن که در تابستان اقامت کند در جایی. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که میگذراند تابستان را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تقیظ شود
شکارگاه: در ناحیت کشمیر خوش متصیدی و مرغزاری نزه بود. (کلیله چ مینوی، ص 158). و حریص بر صید فهود و صقور سبب کثرت متصیدات مرو ازنیشابور... (تاریخ جهانگشا). و رجوع به تصید شود
شکارگاه: در ناحیت کشمیر خوش متصیدی و مرغزاری نزه بود. (کلیله چ مینوی، ص 158). و حریص بر صید فهود و صقور سبب کثرت متصیدات مرو ازنیشابور... (تاریخ جهانگشا). و رجوع به تصید شود
قلاده پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زینت داده شده با گردن بند. (ناظم الاطباء) ، کسی که امری را خود به عهده گرفته. (از اقرب الموارد). متقلد امری شدن، به عهده گرفتن آن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و آن خطه به ملکی غالب... محتاج است. و پادشاهی که متقلد آن حکم بود از میان برخاست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 221). و از اقطار ممالک اصحاب حاجات و ارباب ملتمسات و متقلدان اعمال و منسوبان اشغال متوجه حضرت او گشته. (جهانگشای جوینی). و از اکابر و متعینان کرمان... که هر دو متقلد منصب قضا بودند... همراه ایشان بودند. (ظفرنامۀ یزدی چ امیرکبیر ج 2 ص 379). و رجوع به تقلد شود، شمشیر به خود بسته، کسی که نیزه برمیدارد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
قلاده پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زینت داده شده با گردن بند. (ناظم الاطباء) ، کسی که امری را خود به عهده گرفته. (از اقرب الموارد). متقلد امری شدن، به عهده گرفتن آن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و آن خطه به ملکی غالب... محتاج است. و پادشاهی که متقلد آن حکم بود از میان برخاست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 221). و از اقطار ممالک اصحاب حاجات و ارباب ملتمسات و متقلدان اعمال و منسوبان اشغال متوجه حضرت او گشته. (جهانگشای جوینی). و از اکابر و متعینان کرمان... که هر دو متقلد منصب قضا بودند... همراه ایشان بودند. (ظفرنامۀ یزدی چ امیرکبیر ج 2 ص 379). و رجوع به تقلد شود، شمشیر به خود بسته، کسی که نیزه برمیدارد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
آن که در نیمروز شراب خورد. (آنندراج). آن که در نیمروز می خوابد یا شراب میخورد، مشابه و مانند، آب فراهم آمده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقیل شود
آن که در نیمروز شراب خورد. (آنندراج). آن که در نیمروز می خوابد یا شراب میخورد، مشابه و مانند، آب فراهم آمده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقیل شود
جمع عربی متقی در حالت نصبی و جری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از صادقین و فا طلب از قانتین ادب وز متقین حیا وز مستغفرین بیان. خاقانی. چون چنین خواهی خدا خواهد چنین میدهد حق آرزوی متقین. مولوی. و رجوع به متقی شود
جمع عربی متقی در حالت نصبی و جری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از صادقین و فا طلب از قانتین ادب وز متقین حیا وز مستغفرین بیان. خاقانی. چون چنین خواهی خدا خواهد چنین میدهد حق آرزوی متقین. مولوی. و رجوع به متقی شود
گران کننده نرخ. (آنندراج). نرخ گران شده و بالا رفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که به تکلف افزاید در سخن و جز آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که می افزاید بر تأویل کلام و ضمیمه ای بدان متصل می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزید شود
گران کننده نرخ. (آنندراج). نرخ گران شده و بالا رفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که به تکلف افزاید در سخن و جز آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که می افزاید بر تأویل کلام و ضمیمه ای بدان متصل می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزید شود
نعت فاعلی از استقاده. آنکه زمام اختیار به دست دیگری دهد. (از منتهی الارب). مطیع و فرمانبردار و رام. (ناظم الاطباء) ، کشنده را کشتن فرمودن خواهنده از حاکم. (از منتهی الارب). رجوع به استقاده شود
نعت فاعلی از استقاده. آنکه زمام اختیار به دست دیگری دهد. (از منتهی الارب). مطیع و فرمانبردار و رام. (ناظم الاطباء) ، کشنده را کشتن فرمودن خواهنده از حاکم. (از منتهی الارب). رجوع به استقاده شود
افسار پذیرفته، به گردن گرفته آنکه قلاده بر گردن انداخته، کسی که امری را بعهده گرفته: و از اکابر و متعینان کرمان... که هر دو متقلد منصب قضا بودند... همراه ایشان بودند جمع متقلدین
افسار پذیرفته، به گردن گرفته آنکه قلاده بر گردن انداخته، کسی که امری را بعهده گرفته: و از اکابر و متعینان کرمان... که هر دو متقلد منصب قضا بودند... همراه ایشان بودند جمع متقلدین