- متقارن
- اتفاق افتاده در یک زمان، مصادف، در ریاضیات ویژگی دو شکل دارای تقارن نسبت به هم
معنی متقارن - جستجوی لغت در جدول جو
- متقارن
- پیوسته و متحد بیکدیگر
- متقارن ((مُ تَ رِ))
- پیوسته، متحد به هم
- متقارن
- Symmetrical
- متقارن
- simétrico
- متقارن
- symmetrisch
- متقارن
- symetryczny
- متقارن
- симметричный
- متقارن
- симетричний
- متقارن
- symmetrisch
- متقارن
- simétrico
- متقارن
- symétrique
- متقارن
- simmetrico
- متقارن
- सममितीय
- متقارن
- সমমিতি
- متقارن
- simetris
- متقارن
- simetrik
- متقارن
- סימטרי
- متقارن
- simetriki
- متقارن
- สมมาตร
- متقارن
- متناظرٌ
- متقارن
- متوازن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متقارن
جمع متقارن در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
Asymmetrical, Lopsided
assimétrico, torto
asimétrico, desigual
asymetryczny, krzywy
асимметричный , косой
асиметричний , косий
asymmetrisch, scheef
asymmetrisch, schief