جدول جو
جدول جو

معنی متفهه - جستجوی لغت در جدول جو

متفهه
(مُ فَ هََ)
ناقه متفهه، ناقۀ رام. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متفقه
تصویر متفقه
عالم به علم فقه، فقیه، دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ نَفْ فَ هََ)
رجوع به منفّه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ فَ حَ)
سیب زار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). سیب زار و باغ سیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ رَ)
زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (از منتهی الارب) (از محیطالمحیط). در اللسان زمینی که گیاه آن نابالیده بود و چریدن را ممکن نباشد. و در قاموس زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (از ذیل اقرب الموارد). مؤنث متفر. یقال: ارض متفره، زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَقْ قِهْ)
فقیه. (از آنندراج) (از منتهی الارب). عالم به علم فقه. فقیه و دانای شرع الهی. (ناظم الاطباء). دانشمند در مسائل شرعی. ج، متفقّهه و متفقّهین:
از بی ادبی باشد و از پست مقامی
سجع متنبی گفتن پیش متفقه.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 90)
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ فِقَ)
متفقه. مؤنث متفق. رجوع به متفق شود.
- دایرۀ متفقه، (در اصطلاح عروض) دایره ای عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. و رجوع به بدیع جلال همائی دورۀ دوم ص 143 و دایرۀ متقارب، در المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 55 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَقْ قِهَْ)
جمع واژۀ متفقه. متقثهین: فواید و عواید آن خیر به عامۀ علما و متفقهه برسیده (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 441)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَکْ کِهْ)
به شگفت آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متعجب و آشفته و حیران و نادم و پشیمان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَوْ وِهْ)
سخن گوینده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کسی که دهان میگشاید در سخن گفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَهَْ هَِ)
فراخ حال. (آنندراج) (از منتهی الارب). مالدار و دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَهَْ هَِ)
فراخ و گشاده. (آنندراج). برق منتشر و پهن گسترده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خون روان و جاری شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَهَْ هَِ)
اندک اندک دریابنده. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که اندک اندک دریافت میکند و میفهمد. (ناظم الاطباء) ، دانا و عاقل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ هََ / مُ هََ / مَ یَ هََ)
زمینی که در آن مردم گم شوند. ارض تیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مضله. (محیطالمحیط) (تاج العروس ج 9 ص 383) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ فَ هََ)
طعام که تشنگی آرد و آب بسیار خوراند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فِ هََ)
امراه تفهه، زن حقیر و دون و خسیس. (ناظم الاطباء) ، طعمه تفهه، طعامهای بی مزه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرفهه
تصویر مرفهه
مونث مرفه جمع مرفهات
فرهنگ لغت هوشیار
متفقه در فارسی مونث متفق: همیو سازوار هماهنگ دانا نما، دانا دانشمند مونث متفق یا دایره متفقه دایره عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. دایره متقارب. آنکه خود را فقیه معرفی کند، فقیه دانشمند جمع متفقهین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفقه
تصویر متفقه
((مُ تَ فَ قِّ))
آن که خود را فقیه معرفی کند، فقیه، دانشمند، جمع متفقهین
فرهنگ فارسی معین
فقیه، فقه دان، عالم فقه، دانشمند، عالم، دانا
فرهنگ واژه مترادف متضاد