جدول جو
جدول جو

معنی متفهر - جستجوی لغت در جدول جو

متفهر(مُ تَ فَهَْ هَِ)
فراخ حال. (آنندراج) (از منتهی الارب). مالدار و دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متفکر
تصویر متفکر
کسی که در امری فکر و اندیشه می کند، فکر کننده، عاقل، دانا، خردمند، اریب، فروهیده، حصیف، فرزانه، خردپیشه، لبیب، خردور، داناسر، فرزان، صاحب خرد، متدبّر، خردومند، نیکورای، پیردل، بخرد، راد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ وَهَْ هَِ)
آن که مضطر کند کسی را در سخن به چیزی که متحیر بماند در آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قطع کننده سخن کسی. (ناظم الاطباء) ، بیشتر از شب و یا از زمستان گذشته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ریگ فرودریده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به توهر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَهَْ هَِ)
فراخ و گشاده. (آنندراج). برق منتشر و پهن گسترده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خون روان و جاری شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَهَْ هَِ)
اندک اندک دریابنده. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که اندک اندک دریافت میکند و میفهمد. (ناظم الاطباء) ، دانا و عاقل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ هََ)
ناقه متفهه، ناقۀ رام. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَ هَِ)
اسبی که آن را تاسه گرفته باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب). مردم یا اسب تاسه گرفته. (ناظم الاطباء) ، مردم فراخ حال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَهَْ هَِ)
شیر زیرک در شکارافکنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زیرک و ماهر و رسا. (ناظم الاطباء). رجوع به تمهر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَکْ کِ)
اندیشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اندیشه کننده و فکرکننده و تأمل کننده و باتدبیر و اندیشناک و دراندیشه. آن که بیندیشد. (ناظم الاطباء) :
عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش
در مذهب عشق آی و زین جمله برستی.
سعدی.
، مردم موقر و باثبات و سنگین. (ناظم الاطباء) ، مردم سراسیمه. (ناظم الاطباء) ، حیران و آشفته. (ناظم الاطباء). اندیشه ناک و آشفته و غمگین. ج، متفکرین
لغت نامه دهخدا
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
اندیشنده، فکر کننده، آنکه بیندیشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
((مُ تَ فَ کِّ))
اندیشمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
اندیشگر، اندیشمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
المفكّر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
Pensive, Thoughtful, Contemplator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplateur, pensif, réfléchi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
размышляющий , задумчивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
ผู้พิจารณา , ใคร่ครวญ , รอบคอบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplador, pensativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
Kontemplator, nachdenklich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
kontemplator, zamyślony, myślący
دیکشنری فارسی به لهستانی
متفکّر
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
متفکر , متفکر , خیال کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
熟考者 , 思慮深い , 思慮深い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
mtafakari, wa kufikiri sana, mwenye fikra
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
роздумувач , задумливий , замислений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
沉思者 , 沉思的 , 深思的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
מַתְבּוֹנֵן , מְהוּרהָר , חושב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
명상자 , 사려 깊은 , 사려 깊은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
tefekkür eden kişi, düşünceli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
ধ্যানে মগ্ন ব্যক্তি , চিন্তাশীল , চিন্তাশীল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
ध्यान करने वाला , चिंतामग्न , विचारशील
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplatore, pensieroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplador, pensativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplator, peinzend, bedachtzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
kontemplator, merenung, berpikir
دیکشنری فارسی به اندونزیایی