جدول جو
جدول جو

معنی متفرعات - جستجوی لغت در جدول جو

متفرعات(مُ تَ فَرْ رِ)
ج متفرع. توابع و لواحق و متعلقات. مشتقات و مناسبات. (از ناظم الاطباء). و رجوع به متفرع و متفرعه شود
لغت نامه دهخدا
متفرعات
جمع متفرعه، فرجستکان ستاکان جمع متفرعه (متفرع) توابع لواحق متعلقات
فرهنگ لغت هوشیار
متفرعات
شاخه ها، شعبه ها، شعبات، تابع ها، وابسته ها، توابع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ رَ / رِ)
ضربه ها و تپانچه ها و کوفتگیها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مقارعه: مسامع هوارا از اصطکاک مقارعات پرمشغله گردانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 92). و رجوع به مقارعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
منشعبات. متفرّعات: و جملۀ بحور اشعارعجم را در چهار دایره نهیم: هزج و رجز و رمل در یک دایره و جملگی مفترعات و منشعبات هریک به اصول آن ملحق گردانیم. (المعجم چ قزوینی و مدرس چ مجلس ص 70)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ص رْ رِ)
تملکات و هر چیز که در تصرف کسی باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرفوعه و مرفوع. رجوع به مرفوعه و مرفوع شود، در اصطلاح نحو عربی، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر..
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
احداثات و اختراعات. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مخترعه. نو پدید آورده ها: بر آن قرار افتاد که از عرایس مخترعات گذشتگان مخدره ای که از پیرایۀ عبارت عاطل باشد به دست آید. (مرزبان نامه ص 6). و رجوع به مخترعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
جمع واژۀ مستفرغ و مستفرغه. در اصطلاح طبی هر آنچه بدن راتهی سازد مانند مسهل و دوای قی و مدر و فصد و جز آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مستفرغ و استفراغ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَرْ رِ)
جمع واژۀ مؤنث سالم متفرق. چیزهای پراکنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به متفرق شود
لغت نامه دهخدا
(نِ رَ / رِ دَ)
مأخوذ ازتازی، کاری که شخص از روی اراده و میل خود از برای خدا و از جهت تحصیل ثواب و اجر اخروی می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
تپه ها. پشته ها. بلندیها
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
جمع واژۀ مفتری ̍. فرابافته ها. سخنان بربافته. کلمات بهم بربافته: أم یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم من دون اﷲ اًن کنتم صادقین. (قرآن 13/11). پس آن وزیر گفت این حکایات برامکه موضوعات و مفتریات باشد. (تاریخ بیهق ص 17). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
چیزهای فرض کرده شده. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مفترضه. فرایض. واجبات. لوازم: به حکم آنکه بر ادب تخفیف ملازمت نمودن از مفترضات خدمت است تا اکنون عنان قلم کشیده داشته است. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 231). از جماعتی که به این جای رحمتند... انعام عام از مفترضات دین فتوت داند... (نفثهالمصدور چ یزدگری ص 59). و رجوع به مفترض شود
لغت نامه دهخدا
جمع مرتفعه، بلندی ها کوه ها تپه ها جمع مرتفعه (مرتفع) : بلند شونده ها، کوهها و تپه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفترضات
تصویر مفترضات
چیزهای فرض شده، واجبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفترقات
تصویر مفترقات
جمع مفترقه (مفترق)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مستفرغه: آنچه بدن را تهی سازد مانند مسهل و دوای قیء و مدر و فصد و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفوعات
تصویر مرفوعات
جمع مرفوعه (مرفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفوعات
تصویر مدفوعات
جمع مدفوعه، پلیدی جمع مدفوعه (مدفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخترعه، آفریدگان نو پدیدان، جمع مخترعه، کبا دوران آفرینندگان جمع مخترعه (مخترع) : برآن قرار افتاد که از عرایس مخترعات گذشتگان مخدره ای که از پیرایه عبارت عاطل باشد بدست آید. . ، جمع مخترعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمردات
تصویر متمردات
جمع متمرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکررات
تصویر متکررات
جمع متکرره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبوعات
تصویر متبوعات
جمع متبوعه، سالاران جمع متبوعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتبعات
تصویر متتبعات
جمع متتبعه، پژوهشگران جمع متتبعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجشعات
تصویر متجشعات
جمع متجشعه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متحرکه، جنبندگان لانایان جمع متحرکه (متحرک) : و هر بیت را دو نیمه باشد که در متحرکات و سواکن بهم نزدیک باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبرکات
تصویر متبرکات
جمع متبرکه، اشوندان فریستگان جمع متبرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبرمات
تصویر متبرمات
جمع متبرمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرعنات
تصویر تفرعنات
جمع تفرعن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرعات
تصویر تفرعات
جمع تفرع
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مفترعه (مفترع) متفرعات منشعبات: . .} و جمله بحور اشعار عجم را در چهار دایره نهیم: هزج و رجز و رمل در یک دایره و جملگی مفترعات و منشعبات هریک باصول آن ملحق گردانیم) (المعجم. مد. چا. 70: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفرقات
تصویر متفرقات
جمع متفرقه، پراکندگان پرا شیدگان ولا وان جمع متفرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجرعات
تصویر متجرعات
جمع متجرعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصرفات
تصویر متصرفات
تملکات و هر چیز که در تصرف کسی باشد
فرهنگ لغت هوشیار