جدول جو
جدول جو

معنی متفخت - جستجوی لغت در جدول جو

متفخت
(مُ تَ فَخْ خِ)
شگفت دارنده از چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برفتار فاخته رونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفخت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متفتت
تصویر متفتت
شکسته شده، ریزه ریزه شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ فَوْ وِ)
رهایی یافته و آزاد شده و معاف شده، درگذشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفوت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَلْ لِ)
رهائی یافته و آزاد کرده و آزاد و رستگار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَخْ خِ)
بزرگی نماینده و بزرگ منشی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَخْ خِ)
بزرگی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). متکبر و بزرگی نماینده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فخرکننده. (مهذب الاسماء). و رجوع به تفخر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَخْخِ)
کاهل و درنگ کننده و سپس مانده. (ناظم الاطباء). درنگ نماینده و سپس مانده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفخذ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَتْ تِ)
شکسته و ریزریز شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شکسته و ریزه شونده. (آنندراج) : و اجزای آن زر که متکلس شده باشد و متفتت، متماسک گردد. (قراضۀ طبیعیات ص 96). و رجوع به تفتت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ خِ)
آسمان خانه سوراخ دار. (آنندراج). سقف سوراخ دار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفخات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ فُ)
مخفف میفخته. رجوع به میفخته و میفختج شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
به رفتار فاخته رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به رفتار فاخته رفتن زن یعنی با تبختر و تمایل راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، شگفت داشتن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجب، تکذب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ریز ریز شکسته شکسته ریز ریزه: و اجزای آن زر که مکلس شده باشد و متفتت متماسک گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفخت
تصویر تفخت
خرامیدن کالنجگی به رفتار کالنجه (فاخته) بودن، شگفتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفتت
تصویر متفتت
((مُ تَ فَ تِّ))
شکسته، ریزه ریزه
فرهنگ فارسی معین