جدول جو
جدول جو

معنی متعبدات - جستجوی لغت در جدول جو

متعبدات(مُ تَ عَبْ بَ)
اعمال و قربانیهائی که در ایام حج در مکۀ معظمه بجای آورند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معادات
تصویر معادات
با هم دشمنی کردن، دشمن یکدیگر شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ قَ)
جمع واژۀ معتقد. رجوع به معتقد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَعَلْ لِ)
علاقه ها و توابع و لواحق و لوازم و ملزومات و متملکات و چیزهائی که در ملک کسی باشد. (ناظم الاطباء) ، فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه محسوب به خانه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). کسان. خاصۀ مردم. حرم. جمع واژۀ متعلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متعلقه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ)
با قصد و آهنگ و دانسته و به طور عمد. (ناظم الاطباء). به عمد. عمداً. از روی اراده و قصد: کوتالچیان ایشان جامه و دستار مردم و هر چه می دیدندمی ستدند و متعمداً اولاغ زیادت می گرفتند و باز می فروختند. (تاریخ غازانی ص 277). و رجوع به قصداً شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَلْ لِ)
جمع واژۀ متولده: مر این متولدات را فاعل نفس نیست. (جامعالحکمتین) ، نزد اهل رمل چهار اشکال را گویند که در خانه نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم باشند. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1471)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متولدات
تصویر متولدات
جمع متولده (متولد) : مر این متولدات را فاعل نفس نیست
فرهنگ لغت هوشیار
عمداً، از روی اراده و قصد، عمدا از روی قصد و اراده، باب چهارم در آنکه ترک طهارت کند ناسیا یا متعمدا یا بشک افتد در طهارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعبده
تصویر متعبده
مونث متعبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبعات
تصویر متبعات
جمع متبعه، جمع متبعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحدات
تصویر متحدات
جمع متحده، همیوختان هم پیوندان جمع متحده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعهدات
تصویر تعهدات
پشن ها تیم ها جمع تعهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمدات
تصویر تعمدات
جمع تعمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبدات
تصویر تعبدات
جمع تعبد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معتقده، باور داشت ها جمع معتقده (معتقد) آنچه مورد اعتقاد است عقیده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمردات
تصویر متمردات
جمع متمرده
فرهنگ لغت هوشیار
علاقه ها و توابع، ملزومات و متملکات، فرزند و عیال و اهل خانه و آنچه مسوب به خانه باشد، کسان، حاصه مردم، حرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متادبات
تصویر متادبات
جمع متادبه، از ریشه پارسی ادب آموختگان جمع متادبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبدلات
تصویر متبدلات
جمع مبتدله، ور تندگان ور تپذیریان جمع متبدله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجلدات
تصویر متجلدات
جمع متجلده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسدات
تصویر متجسدات
جمع متجسده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجددات
تصویر متجددات
جمع متجدده، نو گردندگان نو گرایان نو پسندان جمع متجدده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتبعات
تصویر متتبعات
جمع متتبعه، پژوهشگران جمع متتبعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معادات
تصویر معادات
عداوت کردن و با کسی دشمنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدبرات
تصویر متدبرات
جمع متدبره، اندیشندگان ژرفکاوان جمع متدبره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعدیات
تصویر متعدیات
جمع متعدیه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متعبد، نیایشگران نیایندگان جمع متعبد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضادات
تصویر متضادات
جمع متضاده، همبسانان نا سازان جمع متضاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعلمات
تصویر متعلمات
جمع متعلمه، میلاوان شاگردان جمع متعلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعلقات
تصویر متعلقات
((مُ تَ عَ لِّ))
جمع متعلقه، وابسته ها، ضمایم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعمداً
تصویر متعمداً
((مُ تَ عَ مِّ دَ نْ))
عمداً، از روی قصد و اراده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتقدات
تصویر معتقدات
باورها
فرهنگ واژه فارسی سره
توابع، ضمایم، لواحق، وابستگان، وابسته ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عقاید، عقیده ها، باورها، باورمندی ها
متضاد: اعمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پارسایانه، زاهدانه، عابدانه، متزهدانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد