جدول جو
جدول جو

معنی متعمداً

متعمداً((مُ تَ عَ مِّ دَ نْ))
عمداً، از روی قصد و اراده
تصویری از متعمداً
تصویر متعمداً
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متعمداً

متعمداً

متعمداً
با قصد و آهنگ و دانسته و به طور عمد. (ناظم الاطباء). به عمد. عمداً. از روی اراده و قصد: کوتالچیان ایشان جامه و دستار مردم و هر چه می دیدندمی ستدند و متعمداً اولاغ زیادت می گرفتند و باز می فروختند. (تاریخ غازانی ص 277). و رجوع به قصداً شود
لغت نامه دهخدا

متعمدا

متعمدا
عمداً، از روی اراده و قصد، عمدا از روی قصد و اراده، باب چهارم در آنکه ترک طهارت کند ناسیا یا متعمدا یا بشک افتد در طهارت
فرهنگ لغت هوشیار

تعمداً

تعمداً
دیده و دانسته و از روی قصد و بقصد و با اراده. (ناظم الاطباء). قاصداً. عامداً. متعمداً. عالماً
لغت نامه دهخدا

متعمدین

متعمدین
جمع متعمد، خود کنندگان جمع متعمد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار

متقدماً

متقدماً
هنگام پیشین و زمان سابق و از پیش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متعبدات

متعبدات
اعمال و قربانیهائی که در ایام حج در مکۀ معظمه بجای آورند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

تعبداً

تعبداً
از روی تعبد و بندگی و بطور بندگی و اجبار، نه بطور آزادی و خواهش. (ناظم الاطباء). بی دلیل و بی پرسش از چون و چرا. از راه بندگی. به امر. چون بندگان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تعبد شود
لغت نامه دهخدا