جدول جو
جدول جو

معنی متطلع - جستجوی لغت در جدول جو

متطلع
(مُ تَطَلْ لِ)
پیوسته در چیزی نگرنده و انتظارکننده. (آنندراج). کسی که می نگرد و انتظار می کشد. (ناظم الاطباء) ، آگاه شده و واقف گشته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : و بر کتاب دیوان محرران و شاگردان آن متطلع شدی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 92). و رجوع به تطلع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متطوع
تصویر متطوع
ویژگی کسی که عبادت یا اعمال نیک علاوه بر فرایض انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
جای برآمدن، جا یا جهت طلوع ستارگان
آغاز کلام
در علوم ادبی نخستین بیت غزل یا قصیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
دانا و آگاه به کاری یا امری، با اطلاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متطلس
تصویر متطلس
آنکه طیلسان پوشیده، طیلسان پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ طَلْ لی)
قطران مالیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اندوده شده و آلوده گشته. (ناظم الاطباء) ، طلا شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطلی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طَ لِ)
قوی و توانا. (آنندراج) : هو مضطلع بهذا الأمر، یعنی قوی و توانا است به این کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
نعت فاعلی از استطلاع. پرسنده. آگاهی خواه. رجوع به استطلاع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تَلْ لِ)
منتظر و چشم دوخته بر کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سر ستیخ کننده تا برخیزد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در پیش شونده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در پیش رونده. (آنندراج). و رجوع به تتلع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَلْ لِ)
از بن برکنده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). از بن کنده شده. (ناظم الاطباء) : و خان و مان بسیاری معتبران و اعیان زمان بواسطۀقتل و نهب متقلع و مستأصل می گشت. (تاریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَطَلْ لِ)
نبشته که محو و پاک شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تراشیده و حک شده و محو شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطلس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَلْ لِ)
گزیده و پسندیده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَلْلِ)
پیاپی جوینده یا جوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متجسس و آن که تجسس و تفحص می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطلب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَوْ وِ)
مطیع و فرمان بردار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فدائی و آن که در جنگ خود را فدا می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کارکننده. (ناظم الاطباء) ، نماز نافله گزارنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تطوع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَطْ طِ)
دندان ریخته از پیری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دندان ریخته و بی دندان از پیری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلطع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَلْ لِ)
آفتاب بالاآینده یا در وسط آسمان رسنده یااز ابر بیرون آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). آفتاب بیرون آمده از زیر ابر در وسطآسمان رسیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصلع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَلْ لِ)
به معنی جدا. (آنندراج). جدا و متفرق و پراکنده و پاشیده. (ناظم الاطباء) ، باده پرست و مشغول به باده نوشی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، پاها را از هم جدا نهنده در رفتار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخلع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَلْ لِ)
دست و پای ترکیده و کفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزلع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَسَلْ لِ)
شکافته شونده. (آنندراج). شکافته شده و چاک شده و ترکیده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسلع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَلْ لِ)
شکافته و بریده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متفلق. شکافته شده. (ناظم الاطباء) ، پای ترکیده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تفلع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَلْلِ)
فراهم آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فراهم آمده. (ناظم الاطباء) ، با هم سخت سوگند خورده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکلع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَبْ بِ)
خوی گیر. (آنندراج) (از اقرب الموارد). طبیعی و متأثر شده از طبیعت، کسی که برخلاف طبیعت و به تکلف کاری میکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، آوندپر، رود خانه پر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطبع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَلْ لِ)
پرشکم از سیری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پرشده و آکنده، و سیر و سیر شده. (ناظم الاطباء) ، مجازاً پر از علم و دانش. و رجوع به تضلع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تطلع
تصویر تطلع
چشم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
زدوده سترده پاک شونده محو شده (نوشته)، در عبارت ذیل متحمل است که مراد شمشی باشد که بشکل سکه در آمده و آماده نقش پذیرفتن است: ... طلا و نقره مسکوک یا متطلس 380000 تومان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
جای طلوع و جای برآمدن آفتاب و جزآن دانا و آگاه بکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
((مُ طَّ لِ))
آگاه، باخبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
((مَ لَ))
جای برآمدن آفتاب، جمع مطالع، نخستین بیت غزل یا قصیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
آگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
Informant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
informante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
Informant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
informator
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
информатор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
інформатор
دیکشنری فارسی به اوکراینی