جدول جو
جدول جو

معنی متضمن - جستجوی لغت در جدول جو

متضمن
در بردارنده، شامل
تصویری از متضمن
تصویر متضمن
فرهنگ فارسی عمید
متضمن
(مُ تَ ضَمْ مِ)
تاوان دهنده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). ضامن و کفیل و پذرفتار. (ناظم الاطباء) ، آنچه شامل باشد و فراهم گیرد و بفهماند. (ناظم الاطباء). فراهم گیرنده و مشتمل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شامل. دربردارنده. محتوی: ملوک طوایف و امراء اطراف هم بعضی را متضمن است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 14). و شیث آن صحیفه را که متضمن سی لطیفه بود نگاه میداشت. (لباب الالباب)
لغت نامه دهخدا
متضمن
تاوان دهنده، ضامن و کفیل، دربردارنده، شامل
تصویری از متضمن
تصویر متضمن
فرهنگ لغت هوشیار
متضمن
((مُ تَ ضَ مِّ))
در بر دارنده، شامل
تصویری از متضمن
تصویر متضمن
فرهنگ فارسی معین
متضمن
دربردارنده، دربرگیرنده، شامل، مشتمل، حاوی، تاوان ده، تاوان دهنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مضمن
تصویر مضمن
شعری که شاعر در آن از شاعر دیگر شعری آورده باشد، تضمین شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متیمن
تصویر متیمن
متبرک، بابرکت، کسی که تبرک و تیمّن جوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
چیزی را جزء خود درآوردن، دربرداشتن، شامل بودن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ضَمْ مَ)
شعر با تضمین. (منتهی الارب) (آنندراج). شعر تضمین شده و شعری که در وی از شاعر دیگر شعر داشته باشد. (ناظم الاطباء) ، بیتی که موقوف بر بیت دوم باشد در معنی. (منتهی الارب) (آنندراج). بیتی که در معنی موقوف به بیت دیگر باشد. (ناظم الاطباء) ، شیری که در پستان بود، آبی که در کوزه یا آوند بود. (ازذیل اقرب الموارد) ، آوازی که تا دیگری بدو نپیوندد به فهم نیاید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَمْ مِ)
پوست چفسیده و ترنجیده از لاغری. (آنندراج). روی لاغر شده و ضعیف شده و ترنجیده پوست از لاغری. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، میان باریک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضمر شود
لغت نامه دهخدا
در بیت زیر از مسعودسعد این کلمه، نکته، نادره، مضمون معنی میدهد و ضبط آنهم روشن نیست:
نیست از گفتۀ تو یک نکته
که درو صد هزار مضمن نیست.
مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 538)
لغت نامه دهخدا
پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی) (از دهار) ، لازم گرفتن چیزی را از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در میان خویش آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). میان اندرگرفتن. (دهار). فراهم گرفتن چیزی را و مشتمل گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مشتمل گردیدن بر چیزی. (از اقرب الموارد) ، فراهم گرفتن مکتوب و لفظ و معنی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فراهم گرفتن لفظ معنی راو چیزی را در ضمن گرفتن. (آنندراج) ، (اصطلاح منطق) دلالت تضمنی، دلالت لفظ است بر جزء موضوع له چنانکه از لفظ انسان که برای حیوان ناطق وضع شده، حیوان خواهند. (از اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 7)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَمْ مِ)
موافقت جوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مهربان و خلیق و ملایم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَمْ مِ)
در کمین نشسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَمْ مِ)
آلوده به بوی خوش. (آنندراج). بدن آلوده شده به بوی خوش. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضمخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَمْ مِ)
جراحت رفاده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضمد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَمْ مِ)
ساکن و مقیم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَمْ مِ)
متبرک و با برکت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تیمن و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَمْ مِ)
مکان سرگین ناک. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ماء متدمن، آب پشکل ناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تدمن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَمْ مِ)
فربه و چربی دار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسمن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
در بر گیری، در برداشتن شامل بودن در ضمن داشتن، شمول، جمع تضمنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضمنه
تصویر متضمنه
مونث متضمن
فرهنگ لغت هوشیار
درو نیده در ضمن آمده، بیتی که معنی آن موقوف به بیت بعد باشد موقوف المعانی مدرج، بیتی مبتنی بر تضمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متیمن
تصویر متیمن
((مُ تَ یَ مِّ))
مبارک و بابرکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
((تَ ضَ مُّ))
در برداشتن، شامل بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضمن
تصویر مضمن
((مُ ضَ مَّ))
در ضمن آمده، بیتی که معنی آن موقوف به بیت بعد باشد
فرهنگ فارسی معین