- متشکله
- متشکله در فارسی مونث متشکل کرپ پذیر مونث متشکل: صور متشکله
معنی متشکله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکل گرفته، تشکیل شده، آنچه به شکل و صورت مخصوص درآمده باشد، شکل پذیر
صورت گیرنده
مشکله در فارسی مونث مشکل دشوار مونث مشکل: هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق و پیچیده شعرا پیش میاید باسانی میگشود، جمع مشکلات. مونث مشکل:جمع مشکلات مونث مشکل، جمع مشکلات
پرستشگاه مغان وجای آتش افروختن
مانند هم، همانند، مقابل محکم، آیه ای که معنی واقعی آن معلوم نیست
همانند، مانند هم، مثل یکدیگر، شبیه، نظیر
کسانی که مال مردم را تصرف می کنند، مفت خوران
قوه ای در ذهن که تخیل را ایجاد کند، قوۀ تخیل
در بدیع تبدیل کلمه به واسطۀ مجاورت لفظی یا تقدیری، برای مثال دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته ست / نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم؟ (سعدی۲ - ۵۲۱) . که در آخر مصراع دوم به جای دل دادن، دل بسرشتن آورده مانند و مشابه شدن، با یکدیگر موافقت کردن
متخیله در فارسی مونث متخیل: پنداشته متخیله در فارسی مونث متخیل: پندار مند، ابر تن باد سار مونث متخیل جمع متخیلات. مونث متخیل جمع متخیلات، قوه ای در نفس انسان که موجب پیدایش خیال گردد و آن صورتهاء مصوره را بیکدیگر پیوند دهد سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یار کنند متخیله گویند
مونث متحمل جمع متحملات
متبدله در فارسی مونث متبدل: ورتنده، ور تپذیر مونث متبدل جمع متبدلات
مونث متبتل جمع متبتلات
گول نما
متامله در فارسی مونث متامل: درنگ کننده، فرجام اندیش مونث متامل جمع متاملات
مونث متاکد
مونث متجمل جمع متجملات
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست
مونث مترسل جمع مترسلات
متذکره در فارسی مونث متذکر: یاد کننده به یاد آورنده مونث متذکر. یا فوت (قوهء) متذکره
متکلمه درفارسی مونث سخنگوینده گفت آر مونث متکلم جمع متکلمات
مونث متکحل
ماننده شونده، مانند و شبیه
مونث متشعب
مونث متشخص جمع متشخصات
مونث متشتت
همریخت همچهر موافقت کننده، چیزی که مانند و موافق چیزی دیگر باشد
مونث متنزل
مونث متمول جمع متمولات
متملکه در فارسی مونث متملک: ویس متملکه در فارسی مونث متملک: ویسدار داستار مونث متملک جمع متملکات. مونث متملک جمع متملکات
مونث متمکن جمع متمکنات
مونث متمثل جمع متمثلات
مونث متوسل جمع متوسلات