جدول جو
جدول جو

معنی متسقف - جستجوی لغت در جدول جو

متسقف
(مُ تَ سَقْ قِ)
اسقف شونده. (آنندراج). پیشوای بزرگ ترسایان شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسقف شود، سقف دار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسقف
تصویر مسقف
سقف دار، جایی که سقف داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
ایستاده، در یک جا مانده، کسی که بر چیزی درنگ کند، درنگ کننده، حیران، عاجز، درمانده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ عَقْ قِ)
خمیده و کج. (آنندراج). کج شده و کج و خمیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَقْقِ)
فروخورندۀ طعام. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بعیر متلقف، شتر که دو سپل دست را بجانب چپ مایل دارد در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (ازتاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَقْ قِ)
درنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- متوقف در امری، مردد در آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متوقف شدن، درنگ کردن. در جائی ایستادن.
- ، (در تداول بازار) ورشکسته شدن. از عهدۀ پرداخت تعهدات برنیامدن.
- متوقف شدن کار یا کارخانه و جز اینها، تعطیل شدن آن.
- متوقف کردن، بدرنگ واداشتن. در محلی وادار به ایستادن کردن کسی یا چیزی را.
- متوقف کردن کار یا کارخانه و جز اینها، تعطیل کردن آن.
، ثابت مانده برچیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ثابت. (آنندراج). ساکن و بی حرکت مانده و ایستاده و ثابت و استوار. (ناظم الاطباء). ایستاده. ساکن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بازایستاده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). متردد و دو دل و منتظر و نگران. (ناظم الاطباء) : و من ضعیف در موقف قصور و تقصیر واقفم و در منزل عجز متوقف و به قلت بضاعت و قصور صناعت معترف. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 16) ، چشم دارنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به توقف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَقْ قِ)
خطا و لغزش جوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که بر خطا می انگیزاند. (ناظم الاطباء) ، سخن چین و دروغ بربندنده. (از منتهی الارب) ، آن که اخبار را اندک اندک می گیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسقط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَقْ قی)
چیزی قبول کننده آب را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آغشته و تر شده و بخودکشنده و جذب کننده آب و مانند آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسقی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَلْ لِ)
وام گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). وام دار. (ناظم الاطباء) ، بها پیشی گیرنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسلف شود، استعارت کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متسقی
تصویر متسقی
آب پذیر نم پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
ایستاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
((مُ تَ وَ قِّ))
درنگ کننده، در یک جا ایستاده
فرهنگ فارسی معین
ایستاده، راکد، معطل، مقید، منوط، موکول، وابسته، تعطیل، توقف کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
توقّفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
Halting
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
hésitant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
прерывающийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
kusimama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
interrompido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
stockend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
رکا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
หยุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
止まった
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
зупинений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
停止的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
עצור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
멈춘
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
duraklayan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
przerywany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
বিরতি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
रुकने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
interrotto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
interrumpido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
haltend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متوقف
تصویر متوقف
terhenti
دیکشنری فارسی به اندونزیایی