طفل نیکوحال. (آنندراج). کودک نیکوحال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کسی که ترقی می کند و بختیار می شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، پرشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکم کودک پر شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تزکر شود
طفل نیکوحال. (آنندراج). کودک نیکوحال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کسی که ترقی می کند و بختیار می شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، پرشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکم کودک پر شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تزکر شود
برانگیخته شده از خشم. خشمناک. (ناظم الاطباء). صاحب منتهی الارب معنی کلمه را متغضب آورده و افزوده است که در همه نسخه ها همین ضبط دارد و صاحب تاج العروس می نویسد محزور (بر وزن مفعول) واضح است و در بعضی نسخه ها به ضم ’م’ و فتح ’حاء’ و کسر ’و’ به معنای متغضب و عبوس است و این مجاز می باشد. (از تاج العروس)
برانگیخته شده از خشم. خشمناک. (ناظم الاطباء). صاحب منتهی الارب معنی کلمه را متغضب آورده و افزوده است که در همه نسخه ها همین ضبط دارد و صاحب تاج العروس می نویسد محزور (بر وزن مفعول) واضح است و در بعضی نسخه ها به ضم ’م’ و فتح ’حاء’ و کسر ’و’ به معنای متغضب و عبوس است و این مجاز می باشد. (از تاج العروس)
افتاده. (آنندراج). به روی افتاده. (ناظم الاطباء) ، منهدم گردیده. (آنندراج). شکسته و منهدم گردیده. (ناظم الاطباء) ، بر پهلو خفته. (آنندراج). به پهلو خفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجور شود
افتاده. (آنندراج). به روی افتاده. (ناظم الاطباء) ، منهدم گردیده. (آنندراج). شکسته و منهدم گردیده. (ناظم الاطباء) ، بر پهلو خفته. (آنندراج). به پهلو خفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجور شود