جدول جو
جدول جو

معنی متزور - جستجوی لغت در جدول جو

متزور
(مُ تَ زَوْ وِ)
شیرغرنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به متزاءّر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متنور
تصویر متنور
روشن شده، روشنایی یابنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متهور
تصویر متهور
بی باک، بی پروا، بی ترس، دلیر، پردل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصور
تصویر متصور
کسی که صورت چیزی را در خیال خود مجسم می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصور
تصویر متصور
تصور شده، گمان شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ زَوْ وِ)
توشه گیرنده. (آنندراج). کسی که زاد و توشه می گیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزود شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَوْ وِ)
شتاب و زود و جلد، خشمناک. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَوْ وِ)
یاره بردست. (آنندراج). پوشندۀ دست برنجن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
همدیگر را زیارت کننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برگشته از چیزی و مایل شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزاور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَوْ وِ)
شرمنده و شرمنده شونده. (آنندراج). شرمنده و خجل. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَمْ مِ)
شترمرغ مادۀ صدا کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَوْ وِ)
زن کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن گرفته. (ناظم الاطباء) ، شوی گرفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزوج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَنْ نِ)
زنار بسته، باریک و نازک. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زیر کوفته. (ناظم الاطباء). کوفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزنر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَکْ کِ)
طفل نیکوحال. (آنندراج). کودک نیکوحال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کسی که ترقی می کند و بختیار می شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، پرشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکم کودک پر شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تزکر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَرْ رِ)
جامه ای که دارای دکمه ها باشد و با آن دکمه ها آن جامه را محکم بندند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزرر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَخْ خِ)
پرشونده و پر. (آنندراج) ، دریای پرآب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزخر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَزْ وِ)
برانگیخته شده از خشم. خشمناک. (ناظم الاطباء). صاحب منتهی الارب معنی کلمه را متغضب آورده و افزوده است که در همه نسخه ها همین ضبط دارد و صاحب تاج العروس می نویسد محزور (بر وزن مفعول) واضح است و در بعضی نسخه ها به ضم ’م’ و فتح ’حاء’ و کسر ’و’ به معنای متغضب و عبوس است و این مجاز می باشد. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَوْ وِ)
افتاده. (آنندراج). به روی افتاده. (ناظم الاطباء) ، منهدم گردیده. (آنندراج). شکسته و منهدم گردیده. (ناظم الاطباء) ، بر پهلو خفته. (آنندراج). به پهلو خفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منزور
تصویر منزور
کم اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده، کسی که تصور میکند و دریافت می نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازور
تصویر مازور
کرمخواره از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبزور
تصویر مبزور
پر فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحور
تصویر متحور
شتاب و زود، خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجور
تصویر متجور
افتاده، نابود از میان رفته، بر پهلو خفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزوج
تصویر متزوج
زن گرفته، شوی گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزاور
تصویر متزاور
همدیگر را زیارت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشور
تصویر متشور
شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متئور
تصویر متئور
فرانسوی شخانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهور
تصویر متهور
دلیر و بیباک، بی پروا، گستاخ، جسور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجزور
تصویر مجزور
کشته شده، شتر یا گوسپند کشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنور
تصویر متنور
شید یاب، شید ور (شید نور) روشنی یابنده دارای نور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزوج
تصویر متزوج
((مُ تَ زَ وِّ))
زن کننده، ازدواج کننده، جمع متزوجین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متنور
تصویر متنور
((مُ تَ نَ وِّ))
روشنی یابنده، دارای نور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متصور
تصویر متصور
((مُ تَ صَ وِّ))
تصور کننده، خیال کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متهور
تصویر متهور
((مُ تَ هَ وِّ))
بی پروا، دلیر
فرهنگ فارسی معین