جدول جو
جدول جو

معنی متزوج - جستجوی لغت در جدول جو

متزوج
زن گرفته، شوی گرفته
تصویری از متزوج
تصویر متزوج
فرهنگ لغت هوشیار
متزوج
((مُ تَ زَ وِّ))
زن کننده، ازدواج کننده، جمع متزوجین
تصویری از متزوج
تصویر متزوج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ممزوج
تصویر ممزوج
آمیخته شده، آمیخته، ویژگی شراب آمیخته با آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متموج
تصویر متموج
موج زننده،، موج دار، کنایه از دارای آشفتگی، پریشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متزاوج
تصویر متزاوج
متشابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متموج
تصویر متموج
کوهه دار، خشمناک موج دار موج زننده، خشمناک عصبانی
فرهنگ لغت هوشیار
گمیختک در آمیخته سنگمبر سنگم، می آمیزه آمیخته مخلوط، شراب آمیخته با آب: (گر می دهی ممزوج ده کاین وقت می ممزوج به بر می گلاب ناب نه چون اشک احرار آمده) (خاقانی. سج. 391) یا شراب ممزوج، یکی از اشکال خط عربی (پیدایش خط و خطاطان. 88)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متموج
تصویر متموج
((مُ تَ مَ وِّ))
موج زننده، موج دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممزوج
تصویر ممزوج
((مَ))
آمیخته، مخلوط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزوج
تصویر تزوج
زن گرفتن، جفت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوج
تصویر متوج
تاج بر سر نهاده، تاجدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزوج
تصویر تزوج
جفت شدن، ازدواج کردن، زناشویی
فرهنگ فارسی عمید
از ریشه پهلوی تاجدار افسر دار از ریشه پهلوی تاجبحش افسر بخش تاج بر سر گذاشته تاجدار. تاج بر سر کسی نهنده تاج ده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزوج
تصویر تزوج
((تَ زَ وّ))
با هم جفت و قرین شدن، زناشویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متزوجین
تصویر متزوجین
جمع متزوج در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار