کف دار و دارای کفک. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سوگند خورندۀ به شتاب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، کسی که مسکه از شیر می گیرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزبد شود
کف دار و دارای کفک. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سوگند خورندۀ به شتاب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، کسی که مسکه از شیر می گیرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزبد شود
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، بداغر، عبوس، ترش روی، عبّاس، تندرو، زوش، ترش رو، اخم رو، روترش، سخت رو، دژبرو، گره پیشانی، بداخم، عابس، تیموک
اَخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، بَداُغُر، عَبوس، تُرش روی، عَبّاس، تُندرو، زوش، تُرش رو، اَخم رو، روتُرش، سَخت رو، دُژبُرو، گِرِه پیشانی، بَداَخم، عابِس، تیموک
موی که درآید و درچسبد بعض آن در بعض. شعر متلبد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پشم و یا موی مالیده شده و درهم و برهم چسبیده. یقول، شعر متلبد. (ناظم الاطباء). موی چون نمد شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تلبد شود، ثابت و برقرار، شکافته شدۀ از زمین، چسبیده و ملتصق به همدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سرگین سخت شده. (ناظم الاطباء)
موی که درآید و درچسبد بعض آن در بعض. شعر متلبد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پشم و یا موی مالیده شده و درهم و برهم چسبیده. یقول، شعر متلبد. (ناظم الاطباء). موی چون نمد شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تلبد شود، ثابت و برقرار، شکافته شدۀ از زمین، چسبیده و ملتصق به همدیگر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سرگین سخت شده. (ناظم الاطباء)
عبادت کننده و بسیار عبادت کننده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). پارسا و بسیار متدین و دیندار. (ناظم الاطباء) : یکی از متعبدان شام سالها در بیشه ای عبادت کردی... (گلستان). یاد دارم که در ایام جوانی متعبد بودمی و شبخیز. (گلستان) ، به تکلف عبادت کننده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر سرکش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که خسته می کند ستور را از دواندن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعبد شود
عبادت کننده و بسیار عبادت کننده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). پارسا و بسیار متدین و دیندار. (ناظم الاطباء) : یکی از متعبدان شام سالها در بیشه ای عبادت کردی... (گلستان). یاد دارم که در ایام جوانی متعبد بودمی و شبخیز. (گلستان) ، به تکلف عبادت کننده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتر سرکش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که خسته می کند ستور را از دواندن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعبد شود
آفتاب که در میان آسمان درآید. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ظهر، وقتی که آفتاب در میان آسمان باشد. (ناظم الاطباء) ، آماده و مستعد، شیر دفزک شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
آفتاب که در میان آسمان درآید. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ظهر، وقتی که آفتاب در میان آسمان باشد. (ناظم الاطباء) ، آماده و مستعد، شیر دفزک شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
حنظل چیننده و شکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که حنظل می چیند و می شکند آن را و می جوشاند تخم وی را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهبد شود
حنظل چیننده و شکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که حنظل می چیند و می شکند آن را و می جوشاند تخم وی را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهبد شود
آن که تنگ آید به جواب و خشم گیرد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مغلوب شده از برهان و بی جواب و عاجز و ناتوان از جواب. (ناظم الاطباء) ، خشمگین. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع تزند شود
آن که تنگ آید به جواب و خشم گیرد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مغلوب شده از برهان و بی جواب و عاجز و ناتوان از جواب. (ناظم الاطباء) ، خشمگین. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع تزند شود
گران کننده نرخ. (آنندراج). نرخ گران شده و بالا رفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که به تکلف افزاید در سخن و جز آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که می افزاید بر تأویل کلام و ضمیمه ای بدان متصل می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزید شود
گران کننده نرخ. (آنندراج). نرخ گران شده و بالا رفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که به تکلف افزاید در سخن و جز آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که می افزاید بر تأویل کلام و ضمیمه ای بدان متصل می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزید شود
زبیه ساختن برای شکار دده، و زبیه مغاکی جهت شکار شیر و دده. (آنندراج). کسی که زبیه میسازد برای شکار شیر و طعمه در آن می نهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزبی شود
زبیه ساختن برای شکار دده، و زبیه مغاکی جهت شکار شیر و دده. (آنندراج). کسی که زبیه میسازد برای شکار شیر و طعمه در آن می نهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزبی شود