آمیخته شدن، آمیخته شدن چیزی با چیز دیگر، آمیختگی، در علم شیمی ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر به طوری که جسم ترکیب شده شبیه هیچ یک از اجسام تشکیل دهندۀ خود نباشد و جدا کردن جسم های آمیخته شده ممکن نباشد
آمیخته شدن، آمیخته شدن چیزی با چیز دیگر، آمیختگی، در علم شیمی ترکیب شدن دو یا چند جسم با یکدیگر به طوری که جسم ترکیب شده شبیه هیچ یک از اجسام تشکیل دهندۀ خود نباشد و جدا کردن جسم های آمیخته شده ممکن نباشد
با یکدیگر جفت شدن. (زوزنی). با یکدیگر جفت کردن. (دهار). جفت و قرین شدن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تشابه سخن بیکدیگر در سجع و وزن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
با یکدیگر جفت شدن. (زوزنی). با یکدیگر جفت کردن. (دهار). جفت و قرین شدن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تشابه سخن بیکدیگر در سجع و وزن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
اشتغال نماینده در کاری. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، هم کار و هم کسب و هم زحمت. (ناظم الاطباء). با هم واکوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزاول شود
اشتغال نماینده در کاری. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، هم کار و هم کسب و هم زحمت. (ناظم الاطباء). با هم واکوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزاول شود